داستانای عاشقانه

2.6K 434 471
                                    

یه سری داستان های عاشقانه هستن که دیگه شور عاشقانه رو در آوردن😑
منظورم این نیست که روابط عاشقانه عمیق و شدید چیز بدیه منظورم اون داستانایین که کلا حول یه محور می چرخن و کسل کننده میشن
یا اینقدر عاشقانه شون لوس و چندشه که میخوای بالا بیاری😣🤢

کلیشه های داستانای عاشقانه خیلی زیادن و گفتنشون خیلی زمان می بره ولی چند تاشون رو میگم:

۱- داستانایی که از ۱۰۰ پارت ۹۹ پارتش رو از هم متنفرن و لج و لجبااااازی و اینا بعد یهو تو پارت ۱۰۰ عاشق هم میشن و اصن کشته مررررده😐

۲-داستانایی که هی عاشق هم میشن هی جدا میشن😣 (نشون میده نویسنده حرفی برای گفتن نداره ولی میخواد به هر زووری هم که شده ادامه بده داستانشو)

۳-داستانایی که دختر یا پسر با اینکه عاشق عشقشه ولی عاشق دوستای عشقش هم هست و عاشق دوستای دوستای عشقش هم هست و همین طور تا به انتهااااا... دِ لامصب دله یا گراژ؟🙄

۴-داستانایی که دختره اینقدرررررر خوشگله که همه بهش چشم دارن حتی باباش و داداشش(اینو خداوکیلی دیدم که میگماااا🤮🤮)

۵- داستانایی که چیزای نا مهم رو واسمون ارزش کردن
نمونه هاش: پسره گندددد اخلاق و خر مغروره ولی چون خرپوله قهرمان داستانه🤔
دختره هم از اون گند اخلاق تره ولی چون دافه اونم قهرمان داستانه🤔

۶- واااای این دیگه واقعا تهِ تهِ کلیشه ست: دختره از تماااام مردای دنیا متنفره حالا اینم دو حالت داره که یا قبلا از یکی زخم خورده یا خودشم دلیلشو نمیدونه حتی( تا همین حد بی منطق) بعد یه مردی که نویسنده برامون خفنش کرده( که بخوای دقت کنی از همه مردها بدتر بوده و فقط فرقش اینه که خوشتیپ و پولداره) میاد تو زندگیش و اینم یهو زارتی عاشقش میشه.
دِ لاناتی بگو فقط پول میخواستم دیگه😐

.......

شما هم چیزی به ذهنتون میرسه که حس کنید جا افتاده توی این فهرست؟

فعلا چیز دیگه ای یادم نمیاد اگه یادم اومد شاید دوباره یه پارت با همین موضوع اضافه کنم

مرسی که میخونید💗❤

کلیشه نخوانیم! کلیشه ننویسیم! Where stories live. Discover now