- 1 -

1.4K 165 8
                                    

Twinkle, twinkle, little star, how I wonder what you are

ولی میدونی چیه؟ ما دیگه اینکارو نمیکنیم. حیرت زده شدن، همین. مدتی میشه اینکارو نکردیم چون علم هر چیزی که برای فهمیدن بوده رو کشف کرده. انسانیت زیاده روی کرده. خیلی خیلی هم زیاده روی کرده. مرز های زیادی رو بدون راه برگشتی رد کرده و اونقدر ادامه داده که آخرین ذرات حیرت هم فروپاشیده شدن. مردم دیگه حیرت نمیکنن. مردم دیگه رویایی ندارن. مردم، فقط میدونن.

ما میدونیم که چهل و دو تا و نه چهل و هشت، تمدن دیگه در کهکشانمون وجود داره. داگلاس آدامز حتما الان خیلی مفتخره ( معادله دریک به هر حال یک تخمین بود. حتی ذره ای به علم نزدیک نبود ). و دوباره، واقعیت همیشه عجیب تر از قدرت ذهن در تخیله. شاید واسه همین تخیل رو متوقف کرد. شاید از پیشی گرفتن خسته شده بود.

"جیمین! عجله کن! بازیو از دست میدی!"

"خفه شو، دارم میام!" جیمین قدم برداشت و در چارچوب چوبی در پرید و خودشو روی مبل قدیمی پاره شده که جلوی پروژکتور هولوگرامیه، پرت کرد. جانگکوک به مبل تکیه داده بود و ناخوناشو میجوید. جیمین بهش پرید.

"تمومش کن"

"تو مامانم نیستی!"

جیمین یکی از ابروهاشو بالا انداخت و به جانگکوک خیره شد. "جدا؟ میخوای اینجوری کنی؟"

"باشه، باشه، تمومش میکنم. وایسا، وایسا، داره شروع میشه. به هر چی کهکشان تو این جهان وجود داره قسم میخورم اگه امسالم روسیه قهرمان بشه، یک سفینه رو کامل میکنم تو کونم"

جیمین خنده ای کرد و با آرنجش به پهلوی جانگکوک زد. "مطمئنی میتونی اونجا جاش کنی؟ همینجورشم کلت اونجا فضای زیادی اشغال کرده."

جانگکوک جیمین رو هل داد و صورت جیمین از هولوگرام رد شد. انگار صحنه شروع بازی رو پیشونیش پخش میشد.

فوتبال بدون جاذبه یک جورایی قدیمی شده ولی هنوز عده ای طرفدارشن. البته اگه جمعیتی هم مونده باشه. بیشتر مردم زمین رو ترک کردن و نمیتونن از مریخ سیگنال دریافت کنن، پس هیچ راهی نداره که اون باکلاسا این بازی رو ببینن. نه که خیلی هم علاقه دارن! حتما تا الان یک بازی با کلاس تر و پر هزینه تر اختراع کردن.

"من قبلا میخواستم بازیکن فوتبال شم." جیمین در حالی که جاش رو در مبل راحت میکرد گفت. دستشو به سمت جانگکوگ دراز کرد تا پاکت چیپسی ازش بگیره.

"فکر کردم میخواستی خلبان شی." جانگکوک حتی چشم هاشو از بازی جدا نمیکرد‌ اما دستشو توی پاکت چیپس میکرد و مشتی از اون هارو توی دهانش میچپوند. جیمین شونه هاشو بالا انداخت. وقتی کره یک ضربه زد هر دو داد زدن.

"نه، تو میخواستی خلبان شی." جیمین تصحیح کرد. مشت پر چیپس جانگکوک در هوا قبل از رسیدن به دهانش متوقف شد و اخم کوچکی روی ابروهاش شکل گرفت.

𝐖𝐨𝐧𝐝𝐞𝐫Where stories live. Discover now