«آه نامجون من...*سرفه*
حرفای زیادی با تو دارم اما میخوام خیلی خلاصشون کنم.به هر حال...*سرفه*...آه...خیلی درد داره... میدونی...
*پلک ها و لب هاشو رو هم فشار میده و سعی میکنه از شدت درد گریه نکنه و فریاد نزنه*
نامجون...زیاد وقت ندارم!
هر ثانیه ای که میگذره به آخرم نزدیک تر میشم.
دکتر میگه هیچ امیدی بهم نیست.
آره مشخصه که نیست.یک ساله از سرطان خونم مطلعم ولی نخواستم حتی شیمی درمانی برم..نه اینکه بترسم..خودت میدونی از این چیزا ترس ندارم.
اما...دلم نمیخواست شما ها نگران بشین یا بهتر بگم...دلم نمیخواست تلاش بی فایده برای زنده موندن بکنم.
نامجون...یادته با هم توی اتاق تمرین میرقصیدیم تا هم سطح بقیه بشیم؟
یادته اوایل وقتی میفتادم،چون فکر میکردم تو عاقل تر از منی خودمو لوس میکردم و اشک میریختم تا تو بهم کمک کنی؟
این بلا رو هم سر تو آوردم هم یونگی.سر تو بخاطر اینکه عاقل بودی و از قیافه ی نگرانت خوشم میومد...
و سر یونگی هم برای جلب توجه.انی وی...فقط میخوام بگم...به اینکه من اینجا از شدت درد کم کم دارم قرمز میشم توجه نکن و فک کن دارم خودمو لوس میکنم...چون نمیتونم ویدیو رو قطع کنم.
نام!یبار...رو به روی هم نشسته بودیم و بازی میکردیم...بعد از تمرین بود و هیچکس کنارمون نبود.
بحثش پیش اومد و من و تو به هم قول دادیم هر کی زودتر مرد اگه قبل از مرگش خبر داشت که میمیره برای اون یکی ویدیو ضبط کنه.
هردومون با شوخی و خنده قبولش کردیم و حالا...من دارم به قولم عمل میکنم چون سرنوشت خواست و من زودتر میمیرم...البته از این بابت که از همتون زودتر میمیرم خوشحالم...
من نمیتونستم دوری شما ها و مرگتونو تحمل کنم.
جونیِ من...حالا که دارم به قولم عمل میکنم...نمیدونم چی باید بگم...
از دلتنگی هام بگم،از خستگی هام،از غریبی هام،یا از تنهایی هام؟
شاید بهتره مثل همیشه هیچکدومو نگم.
شاید بهتره حرفای آخرم یه عمر زهر روی زندگیت نباشه.نامجون...ازت میخوام منو ببخشی.
بابت تمام غرغرام.
بابت تمام اخمام.
عصبی شدنام.
داد زدنام.بابت شایعه ها و حواشی هایی که برامون درست شد و بهت ضربه زد.
من واقعا بابت همش متاسفم.متاسفم که دارم ترکت میکنم.
دارم تنهات میذارم با کوهی از مشکلات.تنها خواهشم ازت اینه که گروه رو برگردونی.
مثل قبلش کنی و بشین بنگتنی که بوی بندی رو دستش بلند نمیشه.
YOU ARE READING
𝖫𝗈𝗏𝖾 𝖲𝖳𝖮𝖱𝖸
FanfictionOur time is up.. Your eyes are shut...! ───────────── Couples: Friendships Genre: angust Writer: OpalDie -Complited.