10

6.4K 763 41
                                    

Jungkook

وارد اتاقش شدم تا صداشون کنم برای ناهار که دیدم جیمین تو اتاق نیست به هوسوک نگاه کردم

-نمیاین برای ناهار

-باشه الان میام

نمیخواستم بپرسم جیمین کجاست که صدای زمزمه هایی از دستشویی تو اتاق شنیدم

-مینی داره گریه میکنه؟

هوسوک نگام کرد:احتمالا این روزا حالش خیلی خوب نیست

خواستم برم سمت دستشویی که با حرف هوسوک ایستادم

-ته پیششه

-مشکلی بینشون پیش اومده؟

-نه فقط دارن حرف میزنن

-تو دستشویی؟

هوپی لبخند زد:جیمینی فقط رفت بره دستشویی ته پریده داخل

همون لحظه در دستشویی باز شد ته اومد بیرون در و بست نگام کرد:ناهار حاضره؟

-تو قرار بود بیای بیدارشدن کنی خودت موندگار شدی

-جیمین بیدار نمیشد

دستش و دور شونم انداخت و باهم از اتاق اومدیم بیرون

-مینی خوبه؟

-اره

-داشت گریه میکرد

-گریه چرا؟

-نمیدونم تو پیشش بودی

-نه گریه نمیکرد فقط داشتیم حرف میزدیم

-شما در مورد چی حرف میزنید که هیچوقت تموم نمیشه

-از رو فضولی این و پرسیدی یا حسودی؟

-من بهت حسودی نمیکنم

خندید وارد اشپزخونه شدیم ازم جدا شد رو صندلیش نشست

-ام وی کی بیرون میاد؟

یونگی:احتمالا نزدیک غروب

نامجون:هوسوک و جیمین کجان

هوسوک: سلام

مینی:سلام

یونگی:امروز لایو داریم

مینی کنارم نشست:سلام کردم

تا همه جواب سلامش و ندادن اخمای کیوتش باز نشد واقعا خوردنی ترین موجودی بود که میشد به چشم دید نگاه خیره ام و ازش گرفتم براش قهوه گذاشتم

-کسی ام وی نهایی و دیده؟

جین:من دیدمش خیلی خوشتیپم توش

یونگی: پس نشون میده اصلا ندیدیش

همه به حرف یونگی خندیدن

جین هیونگ:یااااا یونگیااااا من ورلد واید هندسام گروهم

نامجون:بله اقای ورلد واید هندسام

وسط حرف زدنمون بود که گوشی مینی زنگ خورد چون بین خودم و خودش رو میز بود اسم تمین و رو صفحه دیدم گوشیش و برداشت از رو میز بلند شد رفت سمت اتاقش

IDOL (kookmin)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt