part1《i need a job》

972 142 14
                                    

-------jungkook-------
جونگکوک :مامان اصلا نگران نباش هرطوری که شده هزینه داروهاتو جور میکنم . از امروز میرم دنبال کار فقط تورو خدا خوب شو
مامان:نگران نباش جونگکوک من سریع خوب میشم . تو هم فعلا لازم نیست کار کنی میتونیم پول رو از یکی قرض بگیریم
جونگکوک : آره اوما اصلا نگران نباش
نمیدوستم چه شکلی باید پول دربیارم و چیکار باید کنم تنها چیزی که میدونستم این بود که باید هرطور شده هزینه دارو های مادرم رو جور کنم مگر نه دکترا گفتن معلوم نیست زنده بمونه یا نه . اگه مامانم بمیره من چی کار کنم ؟ چه شکلی زنده بمونم ؟ کی همش بهم گیر بده ؟ کی با هزار تا منت برام غذای مورد علاقمو درست کنه ؟
تنها چیزی که میدونم اینه که هرطور که شده باید هزینه اون دارو های لعنتی رو جور کنم .
فک کنم مجبورم از شوگا هیونگ کمک بگیرم پس رفتم و سریع گوشیمو برداشتم . با اینکه خیلی قدیمی شده ولی فعلا میشه باهاش پیام داد و زنگ زد و همین کافیه الان مهم ترین چیز پول دارو هاعه *کوک مهربونم *
Chat :
Jk : سلام هیونگ خوبی ؟
:Suga بله کوکی سریع کارتو بگو الان تو موده خوبی نیستم
: jkهیچی هیونگ فقط میخواستم حالتو بپرسم ......... امیدوارم زودتر خوب شی :)
Suga: ممنون گوکی من دیگه باید برم
Real:
همونطور که داشتم راه میرفتم رسیدم به یه کلاب که معلوم بود فقط آدمای پولدار و معروف میتونن برن اونجا . مطعنن یه عالمه اونجا حال میکردن .
من که نمیونم برای تفریح برم اونجا ولی شاید بتونم اونجا کار کنم البته اگه قبولم کنن
سریع رفتم خونه تا لباسمو عوض کنم و یه لباس بهتر بپوشم چون مطمعنن با اون لباسا منو اصلا اونجا راه نمیدن ولی هرچی گشتم فقط تونستم یه تیشرت با یه شلوار سیاه پیدا کنم .همونو پوشیدم و راه افتادم سمت اون کلاب و سعی کردم خودمو برای معرفی آماده کنم

همونو پوشیدم و راه افتادم سمت اون کلاب و سعی کردم خودمو برای معرفی آماده کنم

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

(این استایل رو تصور کنید )
وقتی پامو تو کلاب گذاشتم تصوراتم با خاک یکسان شد . فکر میکردم الان یه عالمه مرد شیک با کت و شلوار پشت میز نشستن و دارن با دوست دختر یا زنشون حرف میزنن ولی چیزی که دیدم خیلی فرق داشت . هر طرف رو که نگاه میکردم دخترایی رو میدیدم که داشتن خودشونو به مرد ها میچسبوندن و حتی چیزی عجیب تر 2 تا پسر داشتن همو میبوسیدن . کمی جلوتر که رفتم احساس کردم یه گروهی دارن فقط به من نگاه میکنن و تونستم یکمی از حرفاشونو بشنوم :
(وتف این پسره چرا اینقدر کیوت و خوشگله ؟)
(باور کن از صد تا دختر کردنی تره)
(هییییی بچه ها شما تو این هفنه همتون وان نایت داشتید ولی من نه و این پسره مال منه پس بهتره به بیبی من چشم نداشته باشید )
فک کنم اینا اشتباه متوجه شدن من اصلا هرزه نبودم من فقط میخواستم بیام اینجا کارایی مثله گرفتن سفارش و تحویل سفارش انجام بدم نه این چیزا. همینطور که داشتم فکر میکردم داشتم دنبال اتاق رییس اونجا هم میگشتم و از شانسه خوبم درآخرین اتاقی رو که باز کردم کسی توش کسی رو نمیکرد .
-------writer-------

پشت میزش نشسته بود و داشت سعی میکرد یکم به کار های کلاب برسه ولی همین که در اتاقش باز شد با دیدن اون پسر رو به روش همه تمرکزش از بین رفت . هیچ وقت فکر نمیکرد هنوز همچین آدمی به این کیوتی و خوشگلی وجود داره . از چشماش شروع کرد به آنالیز کردن صورت پسر مقابل بدون اینکه ذره ای اهمیت بده که داره پسره مقابل رو با نگاه هاش میخوره . حدود 5 دقیقه داشت به لباش نگاه میکرد و فکر میکرد که این لبها چه مزه ای میتونه داشته باشه و بعد از 5 دقیقه بالاخره از نگاه کردن لبهاش دست برداشت و نگاهشو به اون کون گرد داد و با فکر تلمبه زدن توش سفت شد .جونگکوک هم واقعا گیج بود نمیدونست باید چیکار کنه . خجالت کشیده بود و میدونست اگه یکم دیگه این شکلی نگاش کنه صورتش کاملا قرمز میشه پس سعی کرد با سرفه ای الکی توجه پسر رو جلب کنه . با اون سرفه پسر بزرگتر از خیالات و تصورات درتیش بیرون اومد .
------------------------------------------------------------
خب اینم از اولین پارت
میدونم هنوز ویکوک نداره ولی امیدوارم خوشتون اومده باشه اما نگران نباشید ویکوکش هم شروع میشه ولی خب یکم دیرتر .........
ببخشید اگه خیلی خوشتون نیومد اما امیدوارم یکم دیگه که بگذره بیشتر خوشتون بیاد و من تمام تلاشمو میکنم :)

New jobDonde viven las historias. Descúbrelo ahora