I Wanna Hold Your Hands~

1K 264 214
                                    

گرگ- این گوشیه یا یه تیکه سنگ جهش یافته؟؟؟!!!!



سه نفرمون رو کاناپه نشسته بودیم و با گوشی‌های خودمون مشغول بودیم.
دوتا مشکل وجود داره!

1. توی این خونه فقط یه کاناپه وجود نداره ولی هممون اینجاییم و حس میکنم نفس کشیدن داره سخت میشه!!
2. گرگ و گوشیه مسخرش داره عصبیم میکنه!!!!



زی- چی گفتی؟!

گرگ- چرا گوشی فاکیم کار نمیکنه؟؟!!!

لی- اوه فهمیدم... به خاطر اینکه تویه احمق تمام مدت باهاش کار میکنی!!!!!!

گرگ-اون به وجود اومده که کار بکنه مالیک!!!





منو زین چشامونو چرخوندیم و دوباره مشغول کار با گوشیمون شدیم.
چند دقیقه توی آرامش کامل گذشت و بعد؟
خب این فقط گرگ بود که محکم گوشیشو به کف دستش می‌کوبید!!




گرگ- کار کن کار کن کار کن!!!!!

زی- هی این لیام نیست که داری بهش دستور میدی ،این فقط یه گوشیه!!!

گرگ- معلومه که فقط یه گوشیه!! لیام همیشه آخرش وا میده!!

لی- ها؟؟!!

گرگ- چیه مالیک؟! هممون میدونیم تو روحیه‌ی لطیفی داری!!

زی- موافقم!!

لی- زین؟؟؟!!!

زی- چرا الکی حرف تو دهنم میزاری گرگ؟؟؟؟!!! همیشه حق باتوئه لیام ،ادامه بده!!

لی- ولی--

گرگ- ببین لیام... زیاد حرف نزن... به‌جاش؟ گوشی تو بده!!

لی- نه!

گرگ- از کی تا حالا خواسته های پسرتو برآورده نمیکنی؟!





سرمو بلند کردم و ابروهامو بالا دادم.
به سمتش برگشتم و اون با اعتماد به نفس همیشگیش بهم نگاه میکرد.





لی- خب بزار ببینم.... اوه فهمیدم!! از همون موقعی که فهمیدم مثلا پسرم یه عوضی تمام عیاره!!

گرگ- من فقط گوشیتو میخوام!!!

لی- و منم گفتم نه!!

گرگ- به درک... زین؟!

زی- ها؟! آها گوشیم؟! خب بدون شک نه!!

گرگ- ببخشید نشنیدم؟؟!! یبار دیگه!!!!... زین؟!

زی- ببین این بار دومیه که دارم به این فکر میکنم باید ببرمت پیش یه دکتر!! گفتم نه!!!

گرگ- باشه!!... میدونید چیه؟؟!! باید برام یدونه جدیدشو بخرید!!!!

زی- خب میتونی از گوشیم استفاده کنی!!





گرگ با خوشحالی دستاشو بالا آورد و قبل از اینکه زین حتی دستشو به سمتش دراز کنه گوشیو از دستش کشید.
با بیخیالی خندیدم و دوباره مشغول شدم.






Vas Happenin When You Should Be A Father? [Z.M]Where stories live. Discover now