Question 7

265 64 39
                                    


"راجب نحوه‌ی مرگت، نظریه‌ی مخفی‌ای داری؟!"
دوتاشون مکث کردن و کَس دوباره کارت رو خوند.

ک:"خب این خیلی زود ترسناک شد."

د:"از صفر به صد، در این حد سریع. من فک میکردم این سوالا باحال باشن."

ک:"بعضیاشون باحالن ولی همشون باید طوری باشن که یه ارتباط عمیق بین تو و پارتنرت به وجود بیارن. پوستری که راجبش بود رو نخوندی؟!"

د:"من فقط جمله‌ی «اجازه دارید به کلاس نرید» رو خوندم و ثبت نام کردم."

ک:"واو..."

د:"هی، کلاس ریاضی مثه جهنمه. هرکاری میکنم که ازش بزنم بیرون."

ک:"موافقم."
کَس سرش رو تکون داد و دوباره به کارت نگاه کرد.
ک:"خب...نظری داری؟!"

د:"صادقانه بگم."

ک:"همشون رو صادقانه جواب دادیم."

د:"آره."

ک:"صبر کن، واقعاا؟!"

د:"اوهوم، یه حدسی دارم. امیدوارم اشتباه کنم، ولی یه حدسی دارم."

ک:"چی هست؟!"

د:"آممم...."
دین دستشو پشت گردنش گذاشت.
د:"ترجیح میدم نگم."

ک:"اوه باشه...میشه حداقل یه راهنمایی کنی؟!"

د:"فک میکنم به قتل برسم."

ک:"نه، جدی بگو، دین."

د:"کاملا جدی ام."

ک:"چرا فک میکنی قراره به قتل برسی؟!"

دین شونه هاشو بالا انداخت.
د:"همه توی این دنیا آدمای خوبی نیستن، کس. من فقط فکر میکنم یکی از اون آدمای بد زودتر به من میرسه."

ک:"این خیلی بده."

د:"فقط یه حدسه."

ک:"هنوزم افتضاحه."

د:"خب، تو چی؟! نظری داری که چطوری میمیری؟!"
کس فکر کرد.

ک:"بعد از یه زندگی طولانی میمیرم، واقعا نظر خاصی ندارم."

د:"خب بهتر از اینکه به قتل برسی."

دین دستشو دراز کرد تا کارت بعدی رو برداره.
ک:"اگه برات ارزشی داره، امیدوارم به قتل نرسی."

دین لبخند زد.
د:"منم امیدوارم، کَس. واقعا امیدوارم."

__________________________________________


تریت دین وینچستر ویت کایندنس🥺🦋

Enjoy

Love ya all

⟵(๑¯◡¯๑)

36 questions of Destiel (Persian translation)जहाँ कहानियाँ रहती हैं। अभी खोजें