Question 27

220 51 20
                                    


بعد از نگاه کردن به یه عالمه فن آرت وولف استار، ادامه دادن.

"اگه قرار بود با پارتنرتون دوست صمیمی بشید، اونا چه چیزی رو حتما باید راجبتون بدونن."

د:"واقعا؟! تو همین الانم بیشتر از همه دوستام راجبم می‌دونی."

ک:"بالاخره باید یه چیزی باشه که بهم نگفتی، و من حتما باید بدونم. اول من میگم. تولد من 18 سپتامبره، باید اینو بدونی. و من از سلین دیون(خواننده معروفی که تم فیلم تایتانیک رو خوند.) متنفرم، و بلد نیستم شنا کنم، پس نمیتونی با من بری استخر."

د:"تو هیچ وقت یاد نگرفتی شنا کنی؟!"

ک:"نه."

د:"چرا؟!"

ک:"نمیدونم، هیچ وقت نیاز نداشتم."

د:"بلدی دوچرخه برونی؟!"

ک:"معلومه که بلدم. همه بلدن دوچرخه برونن-"

د:"من بلد نیستم."

ک:"اوه....."

د:"لازم نداشتم."

ک:"منم لازم نداشتم شنا یاد بگیرم."

د:"فک میکنم یاد گرفتن شنا مهم تر از یاد گرفتن دوچرخه سواری باشه."

ک:"اه، به احتمال زیاد تو راست میگی، ولی واقعیت رو تغییر نمیده."

د:"فک کنم....باید یادت بدم چطوری شنا کنی."

ک:"منم باید یادت بدم دوچرخه سواری کنی."

د:"چی، یعنی می خوای به یه آدم 18 ساله یاد بدی چطوری دوچرخه برونه؟!"

ک:"و یه کلاه ایمنی تا سرت چیزیش نشه."

د:"به خاطر همین بهت گفتم یه زن 40 ساله ای."

ک:"هرچی بیشتر راجبش فکر میکنم، میبینم تو راست میگی، آنا کاملا منو اغفال کرده."

د:"آره کرده."

ک:"آنا منو تبدیل به یه زن میانسال کرد و لوسیفر ذهنمو خراب کرد."

د:"شیطان ذهنتو خراب کرد؟!"

ک:"اوه آره. من ذهن خیلی کثیفی دارم. اینم باید بدونی."

د:"تو نوجوونی، حق داری یه ذهن کثیف داشته باشی."

ک:"تو اعتراف نکرده بودی که اسمات گی میخونی؟!"

د:".....شاید."

ک:"خب حداقل منم الان میدونم که تو هم ذهن کثیفی داری."

د:"من هیچ وقت اینو نگفتم!"

ک:"اوه واقعا، پس بهت یه تست میدم."

د:"یه تست برای اینکه بفهمی ذهن کثیفی دارم؟!"

ک:"اوهوم."

د:"چجوری می خوای اینو تست کنی؟!"

ک:"اینطوری، وقتی لوسیفر و مایکل همدیگه رو ملاقات کردن، مایکل یه کار نیمه وقت توی مرکز بازی بچه ها داشت، اسمش چاک ای، پنیر یا یه همچین چیزی بود."

د:"اوکی."

ک:"و اون کارش این بود که توپ های استخر رو تمیز کنه."

د:"چیییی."

ک:"اسم رسمی کارش بال واشر(کسی که توپ هارو میشوره، بال معنی تخم هم میده اگه نمیدونستین، بدونین.😐😂) بود."

د:"چی چی؟!"

ک:"بال واشر،"

د:"چی؟!"

ک:"بال-"
دین شروع کرد به خندیدن.
ک:"تو هم ذهن کثیفی داریییی."

د:"من تسلیمم! ذهنم کثیفه!"

ک:"واقعا کی ذهنش کثیف نیست؟!"

د:"نمیدونم والا."

ک:"اوک، جواب سوال رو بده. من چی باید بدونم؟!"

د:"خب، تولد من 24 ژانویه ست، از اون جایی که تو مال خودت رو گفتی، و ازم نخواه روز دوم نوامبر کاری باهات انجام بدم، چون من اون روز هیچ کاری نمیکنم، مهم نیست چی باشه. من غذای سالم نمیخورم. اگه منو ببری به یه رستوران گیاه خواران دیگه باهات حرف نمی‌زنم. همین اتفاق میوفته اگه به آهنگام یا ماشینم توهین کنی. احتمالا سیب زمینی سرخ کرده هات رو میدزدم و مشق هات رو کپی میکنم.

ک:"چه دوست خوبی نمی‌ذاره مشق هاش رو کپی کنی؟! سیب زمینی سرخ کرده واقعا غیر قابل بحثه، ولی من بهت میدم. اگه خیلی بخوری میزنمت، ولی یه چندتایی میتونی بخوری."

د:"ببین معمولا تو همچین مواقعی میگم ما دوستای خوبی میشیم، ولی تو تاریک ترین رازهام رو می‌دونی و ما یه بار همدیگه رو بوسیدیم، پسسسس،"

ک:"فک میکنم ما مرز دوستی رو رد کردیم."

د:"دقیقا. پس....ما چی هستیم؟!"

ک:"الان؟!"

د:"آره."

ک:"ما دو تا آدم خیلی نزدیک به همیم که دارن راجب همدیگه یاد میگیرن."

د:"اوه، اوک."

__________________________________________

شما شوهرینننننن خراباااا😐😂
فن آرت وولف استار بالا مشاهده کنید.

Enjoy

Love ya all

(~‾▿‾)~

36 questions of Destiel (Persian translation)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora