ep12

1.6K 262 23
                                    


اینبار جیمین ادرس رو با نشون دادن مسیر و گفتن اینکه از کجا بره به راننده نشون داد و در نهایت جلوی یکی از لوکس ترین اپارتمان های سئول ماشین متوقف شد. جیمین قبل از اینکه راننده بتونه نظرش رو عوض کنه و یا حتی کلمه ای به زبون بیاره پیاده شد و بسته های خریدشو برداشت و دوید سمت لابی. راننده بینوا بی خبر از همه جا به دنبال پسر شیطون خانواده پارک دوید و اون رو در حال خوش و بش با نگهبان ساختمون دید و تعظیم کوتاهی کرد

نگهبان با مهربونی جیمین و همراهش رو به سمت اسانسور راهنمایی کرد " اجوشی به سانگ شی زنگ بزنید درو برام باز کنه و به کس دیگه ای نگه میخوام سوپرایزشون کنم " جیمین باکلی ذوق گفت و نگهبان نتونست کاری کنه جز اینکه برای کیوت بودن اون کوچولوی گم شده توی هودی دلش ضعف بره و بخنده و چشمی بگه

راننده احساس میکرد لازمه گزارش بده اما جلوی اقای پارک کوچک درست نبود پس بهتر بود فقط صبر کنه تا متوجه بشه مقصدشون کجاست و در زمان مناسب با رییسش تماس بگیره

دست جیمین به دکمه اسانسور نمیرسید پس به راننده اشاره کرد تا دکمه اخرین طبقه رو بزنه. پسرِ همراه جیمین حسادتی رو نسبت به رفاه و امکانات و داشته های پارک کوچولو توی دلش حس کرد از اول هم معلوم بود که مقصد پسر کوچولو قرار نیست جایی جز اون پنت هوس لوکس باشه اون با قاشق نقره تو دهنش متولد شده بود و جایی که فرشش از طلا نباشه پا نمیزاشت.

افکارش نتونستن زیاد ادامه پیدا کنن و حتی نتونست به درستی از منظره اسانسور شیشه ای لذت ببره چون به طبقه مورد نظر رسیده بودن. جیمین تا اینجارو با قدرت اومده بود ولی الان یکم احساس ضعف میکرد قرار بود چه ریکشنی بگیره ؟
با دیدن در باز به خودش دلداری داد اونا ته ته و کوکیش بودن قرار نبود که با دیدنش بازم ایگنورش کنن نه؟

جلوتر رفت و وارد خونه شد و دوید سمت سانگ شی " سانگ شییی دلت برام تنگ نشده بود ؟" مرد بیچاره هنوز هم تو شک تماس نگهبان بود و با دیدن جیمین حتی شُکش دو برابر شده بود میدونست که پارک کوچک خبر درستی از اتفاقات پیش اومده و مطمئنا حال تهیونگ نداره و بهش اجازه نمیدن اونجا بیاد و اینکه چرا و چجوری الان اونجا بود یه علامت سوال بزرگ بود

" جیمین شی معلومه که دلم براتون تنگ شده بود " لبخند زد حتما با رضایت خانواده اش اونجا بوده در غیر این صورت یه بچه هفت ساله با اون همه چشم روش چطور میتونست خودش رو به اونجا برسونه ؟

جیمین با تردید دور و برشو نگاه کرد " ته ته و کوکی کجان ؟" لپاشو باد کرد و منتظر به مرد قد بلند نگاه کرد " اوه تهیونگ شی تو اتاقشونن و جونگکوک شی اگر اشتباه نکنم استخرن " با شک و تردید گفت و سرشو پایین گرفت تا جیمین رو ببینه اما انگار پارک کوچک برای شنیدن جواب صبر نداشته و تصمیم گرفته خودش جست و جو کنه

The Tale Of A Chick And Two WolvesWhere stories live. Discover now