1.جاسوس ها و کاراگاه ها

237 32 9
                                    


امروز هم از اون روزاهایی بود که یک نفر گوشه کافه  گیتار میزد در حالی که ادما اولین لیوان قهوه ی صبحشون رو مینوشیدند.صبحی که همگی لبخند های زورکی روی لب دلشتند و از روی اجبار به هم سلام میدادند. همیشه روز های اول هفته سخت از روزهای دیگر به نظر میرسید.
داهیون توی صف منتظر وایساده بود.در حالی که گوشه لبشو میگزید لبخند یک وری روی صورتش بود.اخرین باری که اینقدر استرس داشت روزی بود که منتظر جواب ازمون قبولیش در دایره جنایی بود. این اولین روز کاریش بود.بعد از دو سال و سه ماه اموزش بالاخره قرار بود نتیجه زحماتش رو ببینه.
ادمی نبود که دنبال خدمت به مردم باشه یا بقیه ادمای عادی رو از بالا ببینه اما وقتی اطرافیانش رو که همه سرگرم مشکلات خودشون و سرشون گرم تلفن های همراهشون بود میدید حس مفید بودن بهش دست میداد.حس میکرد کاری که انجام میده به زندگیش معنا میبخشه. استخدام شدن توی این اداره براش غرور و افتخار به ارمغان میاورد پس به جای گوش دادن به صدای گیتار به اهگ راکی که از هندز فریش پخش میشد گوش میداد.
اینجا حتی کاراگاه ها هم به قهوه ی صبح گاهیی نیاز داشتند.تصمیم داشت برای ریئس جدیدش هم قهوه سفارش بده. با خودش فکر کرده چه نوع قهوه ایی ممکنه دوست داشته باشه،تصمیم گرفت عادی ترین نوع قهوه رو هم برای خودش هم برای ریئسش سفارش بده
"دوتا لاته بزرگ، با خودم میبرم...با کارت اعتباری حسابشون میکنم"
ساختمان دایره جنایی درست در مرکز شهر قرار داشت.ساختمانی قدیمی با دیوار های طوسی و پنجره های کثیف ابی رنگ.سرمایه گذار های کلان و وکیل های معروف از کنارش رد میشدند و توجهی بهش نمیکردند.داهیون هم نزدیک بود در ورودی شیشه ای خودکار  رو رد کنه.
به سمت پیشخوان رفت،زنی که پشت میز بود بعد از وارد کردن مشخصات داهیون داخل کامپیوتر جلوی روش از داهیون خواست تا به بخش مبارزه با فساد مالی در طبقه هفتم بره، وارد اسانسور شد و دکمه طبق هفتم رو فشار داد.
داخل سالن بوی نفتالین میومد، فضای نسبتا بازی داشت، میز هایی در اطراف دفتر با کارکنانی که پشتشون نشسته بودند و مشغول حرف زدن با تلفن بودند. پیدا کردن دفتر ریس جدیدش خیلی سخت نبود،بزرگترین اتاق داخل سالن ،اسم رئیسش کنار در اتاق خودنمایی میکرد
یو جونگ یون،سرپرست کاراگاهان
در کنار دفتر اتاقک کوچکی قرار.داخل اتاقک قفسه بندی شده بود و پرونده های متفاوت با رنگ های مختلف به طور منظمی کنار هم چیده شده بودند.داخل اتاقک هیچ عکس خانوادگی یا لیوان شخصی قرار نداشت که نشون بده این اتاقک فقط مخصوص رئیس بود.در داخل اتاقک میز چوبی قرار داشت.یک کامپیوتر با مانتیور بزرگ روش و پشت میز منشی مورد اعتماد یو جونگ یون نشسته بود و تند تند چیزی رو تایپ میکرد.با چشم های بزرگش به صفحه ی مانیتور خیره شده بود.پیراهن نیلی رنگ تا روی زانو پوشیدی بود و لبخند کم رنگی به لب داشت که به نظر میومد از روی عادتشه.داهیون به طرفش رفت و گلوشو صاف کرد . گفت"صبح بخیر"
"اوهوم"
"من.."
"کارمند جدیدی کیم داهیون نفر اول کلاست از دانشکده افسری زنان.دو هفته پیش ازمون مرحله ی نهایی رو قبول شدی. بلافاصله فرستادنت اینجا، یعنی خوب تحت تاثیر قرارشون دادی.مجردی که یه پوئن مثبته.پدر و مادرت توی میونگدانگ یه رستوران دارن که کباب ترکیاش محشرن،اره مشیناسمت حالا میخوای منو بشناسی؟" منشی همه ی این حرفارو در حالی که چشم هاش هنوز به مانتیور بود گفت
"امم...بله"
"من جیهیو هستم بهترین منشی توی این ساختمون شایدم کل منطقه و تا وقتی که اینجایی نجات دهنده ی تو البته اگه از بقیه کسایی که اومدن برای کار بهتر باشی"
"صبحت بخیر جیهیو مرسی که حواست بهم بوده اشکالی نداره داخل منتظر  وایسم؟"
جیهیو جمله ایی که در حال تایپش بود رو تموم کرد و به بالا نگاه کرد.قبل ازینکه با داهیون چشم تو چشم بشه نگاهش به لیوان قهوه های توی دست داهیون افتاد
"دو تا لیوان قهوه رو یکیش اثار رژ لبت هست اون یکی که دست نخورده احتملا مال رئیسه فکر نکردی رئیس ممکنه منشی داشته باشه؟"
"ب.. ببخشید انتظارشو نداشتم"
جیهیو دستشو توی هوا تکون داد و دوباره به مانتیور خیره شد و گفت" حالا هر چی..اگه میخوای اینجا کار کنی باید حواست بیشتر جمع باشه میتونی بری داخل"
"درسته...ببخشید"
"اینم یادت باشه من لاته سویا دار میخورم جونگ یون امریکانو یخی میخوره به جز تعطیلات کریسمس اونموق فراپه ی زنجبیلی باید بگیری"
"تو خاطرم میمونه مرسی بابت راهنماییت"
داهیون وارد دفتر شد.روی مبل راحتی نشست و اه کشید.هنوز نیم ساعت از اومدن نگذشته بود که خراب کرده بود.به نظر میرسید دایره جنایی هم مثل بقیه اداره هاست.نگاهی به کاغذ هایی که همراهش توی کیفش بود انداخت.پانزده دقیقه بعد در دوباره باز شد.
یو جونگ یون در چارچوب در ایستاد و برای چند ثانیه به داهیون زل زد بعد به طرف میزش رفت و گفت"جیهیو این کیه توی دفترم؟"
"دستیار جدیدت هزار بار بهت گفتم"
"گفتم که حوصله پرستاری ندارم کار اموزو رد کن بره"
داهیون از سر جاش پرید" دستیار خانم..نه کاراموز من از همه لحاظ تایید شدم و امادم برای همکاری با شما هر پرونده ایی که باشه"
جونگ یون بدون اینکه نگاش کنه زیر لب گفت" تایید شده..من به تایید شدن نیاز ندارم فقط وقت تمیز  کردن خرابکاری یکی دیگه رو ندارم"
"نیازی نیست خانم..من تجربه دارم و بهتون قول میدم سربارتون نمیشم"
"تجربه داری؟؟؟عزیزم سیم هندزفریت از کولت بیرون افتاده این یعنی قبل اینکه بیای داشتی اهنگ گوش میدادی ایین یعنی نه اونقدر تجربه داری نه دشمن که کسی بخواد دنبالت بیافته. تو اونقدر تجربه نداری که توی خیابون حتی بتونی امنیت خودت رو تضمین کنی"
"خانم با کمال احترام عادت های من روی توانایی هام تاثیر نمیزاره شما نمیتونین داشتن دشمن رو یه معیار در نظر بگیرین..."
"میدونی چرا کار کاراگاه ها از جاسوسا سخت تره؟چون هویتشون برای همه معلومه. اگه نتونی حتی از خودت دفاع کنی نمیتونی برای من کار کنی"
"بهم یه شانس بدین امتحانم کنین"
جونگ یون اهی کشید.به سمت تابلوی اعلاناتی که پشت سرش بود رفت و چند تا عکس رو ازش جدا کرد .عکس هارو روی میز انداخت و گفت" بیست ثانیه وقت داری بهم بگو چی میبینی"
داهیون عکس هارو ورق زد،یه خونه روستایی خروبه،دروزاه ایی اهنی،دوچرخه ای کهنه که به ورودی زنجیر شده و پوشش گیاهی احاطش کرده
"یه پناهگاه قسمت بالا سمت راست نور زیاد چیزی مثل پروژکتور هست ،حسگر حرارتی،دوچرخه عجیب به نظر میرسه، قدیمی وکهنس ولی سیخ وایساده انگار به چیزی وصله"
"اینا که راحتن دیگه چی؟"
"پنجره ها بیشترشون شکستن ، چند تاشون که سر جاشون موندن کثیف به نظر میرسن اما انعکاس نور افتاب توشون عجیبه.شیشه رفلکسه ،اتاقا از دید پنهان شدن.جای چرخ ماشین جلوی خونه هست.اندازه های تایر ها مختلف به نظر میرسه چند تا وسیله نقلیه هست پس دولتی نیست افراد دولت همشون ماشین  هوندا سوار میشن"
"ابتدایی بود وقتمو تلف نکن"
"چند تا از جای چرخ ها دورانی شده انگار مسیرو خوب نمیشناختن"
"حرص منو در نیار"
"درختای سمت چپ وروردی خشک شدن برگاش هنوز سبزن شاید یه چیزی رو اونجا دفن کردن که گیاه رو خشک کرده شاید یه جسد باشه"
جیهیو تایپ کردن رو متوقف کرده بود و به مکالمه دو نفر دیگه گوش میداد اما در چهره ی جونگ یون تغییری ایجاد نشد
داهیون قدمی به عقب برداشت و گفت" قبول شدم مگه نه؟"
جونگیون اهی کشید " درست گفتی پناهگاه دیشب منفجر شده اطراف همین گیاهی که گفتی رسوبات نوعی مایع اسیدی پیا شده.بدنی هم که زیر خاک دفن شده بود امروز شناسایی شده"
"خب حالا کی بوده؟ زن بوده یا مرد"
"مرد بوده الان با هم میریم سردخونه که جسدشو ببینیم بعدش میریم به پناهگاه" جونگیون بدون حرف دیگه ای راه افتاد
داهیون با عجله وسایلش رو برداشت و میخواست از اتاق بیرون بره که جیهیو مدارکش رو ازش گرفت و گفت" تا شما برین و بیاین من اینارو وارد سیستم میکنم"
"مرسی جیهیو یعنی الان کارو گرفتم؟"
"نمیدونم بعدا معلوم میشه" لبخندی به داهیون زد " حالا زود برو" داهیون لبخندی زد و به دنبال جونگیون به طرف اسانسور توی لابی رفت

Make up Mafia (Persian)Where stories live. Discover now