خلاصه: دوست خوب خانوادهی دومه؛ اصلا دوست خوب یه واجبه واسه زندگی هرکسی ولی... وقتی بهترین دوستت تبدیل بشه به عشقت... یه دردسر بزرگه! شنیدی میگن عشق مخفیانه یه مزهی دیگه داره؟ ولی به نظر اونا عشقی که مخفی نبود و باید مخفی نگه داشته میشد از اون نوعش بود که نباید امتحان کنی... عشق به همجنس؟! قطعا باید ازش دوری کرد! گناه... هنجارشکنی... ممنوعه... هرچی! اونا فقط میخواستن دیگه تا ابد هیچ دوربینی نباشه و یه بلهی بزرگ بگن به عشقی که داشت در خونهی قلبشون رو از جا در میآورد... 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 *من زیاد تو شروع خوب نیستم پس خواهشا با همون پارتای اول قضاوت نکنید و یکم بیشتر بخونید و به داستان این شانسو بدید که خودشو بهتون نشون بده، از پارت پنج شیش داستان اصلی شروع میشه❤️* * این فیک ریل لایفه! تاریخها و وقایع گفته شده و هشتاد درصد دیالوگها واقعی هستن و فقط اتفاقات پشت دوربین زادهی ذهن نویسنده است* * واسه هر پست این فیک زمان زیادی صرف شده تا حدالامکان با رعایت تمام جزئیات واقعی، موقع خوندن فیک بتونید بهتر باهاش ارتباط برقرار کنید؛ خواهشا کسی کپی نکنه!! * *ردهی سنی +۱۸ سال رو رعایت کنید* 💜کاپل اصلی: تهکوک💜