Birthday

6.6K 152 1K
                                    

کاور 👆🏼🐶💕
Zayn top💛

Ziam🧡

با شنیدن صدای ددیش که داشت با تلفن حرف میزد اروم لای پلکاشو باز کرد و با دیدن قامت ددیش که با اخم وایساده بود و تلفن حرف میزد باعت شد از جذابیت اون مرد زیر دلش قیلی ویلی بره و دلش بخواد که اون لب های خوشمزه ددیشو بخوره که اروم تکون میخوردن.

بعد از تمام شدن تلفن ددیش عروسک بتمنشو برداشت و بعد اروم اروم رفت سمت ددیش و لبه لباسشو کشید تا ددیش بهش نگاه کنه.

زین : سلام بیب صبحت بخیر.

بعد از اینکه ددیش پستونکشو از تو دهنش درآورد گفت
لیام : سلام ددی صبح توهم بخیر.

زین : چقدر زود بیدار شدی امروز کیوتی.

لیام : اخه صداتو شنیدم که عصبی بود من هم بیدار شدم تا ببینم که ددی قشنگم چرا عصبانیه که من بوسش کنم خوب بشه.

زین با شنیدن این شیرین زبانیاش یه خنده خیلی قشنگ کرد که دل بیبیش اب شد.
اروم شیشه شير لیام را که براش شیر ریخته بود را برداشت و بعد از خوابوندن لیام تو بغلش شروع کرد یه شیر دادن بهش و همزمان باهاش حرف میزد.

زین : بیبی بوی امروز هری قراره بیاد پیشت. نبینم دعوا کنین ها.

لیام : نه ددی خودت میدونی که سریه قبل هم مقصر اون بود که دعوامون شد.

زین : اینقدر تقصیرارو گردن کسی ننداز. مطمئنم جفتتون مقصر بودین. خودت بهتر میدونی بعد از اون دعواتون هم تو چقدر تنبیه شدی هم هری. یادت رفته هری که زنگ زده بود چقدر مظلوم شده بود
بخاطر تنبیه های ددیش؟

لیام : اره ددی یادمه .

زین : پس بچه خوبی باشین تا برای همدیگه دردسر درست نکنین.

لیام : چشم ددی مهربونم.

بعد از گفتن این حرف دوباره شیشه شیر را کرد داخل دهنش و شروع کرد به خوردن و زین هم با لبتابش کار می‌کرد و سعی می‌کرد طراحی هاشو ادیت کنه تا مشکلی نباشه وقتی که میخواد طرح هاشو ارائه بده.

از وقتی که لیام زد تمام طراحی هاشو داغون کرد دیگه همه طراحی هاشو تو لبتاب انجام میده.
هیچ وقت یادش نمیره که اون پاپی کوچولو از حرص این که زین برای هری یدونه عروسک یونیکورن بزرگ خریده بود از قصد دستشو زد به لیوان قهوه اشو تمام طراحی هاشو به فاک داد و بعد طوری وانمود می‌کرد که از قصد نزده.

اون خرس کوچولو شیطونو هم درس میده. بعد که کلی تنبیهش کردم و باهاش تا چند وقت قهر بودم یه شب با گریه های شدید تو خواب کاری کرد که به غلط کردن بیوفتم چون که خواب می‌دیده که ددیش رفته و یه لیتل دیگه گرفته و اونو دیگه نمیخواد و وقتی از خواب پرید بی وقفه اشک میریخت و هی میگفت غلط کردم ددی لطفا ولم نکن من هیچکسو جز تو ندارم. اون موقع بود که تازه فهمیدم که چقدر لیام حساسه و کوچکترین کاری میتونه باعث بشه که تمام قلبش بشکنه و روحش زخمی بشه. ولی از اون موقع به بعد یادگرفت که نباید کاری کنه که ددیش باهاش قهر کنه.

Smut BookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora