Part 4

222 95 58
                                    

جونگین نزدیک به یک هفته ست که تحت آموزش و راهنمایی های شخص باس قرار گرفته و کم کم داره عقلشو از دست میده!
لعنتی این خیلی سخته و نمیتونه انجامش بده!
توی این یک هفته تغییرات زیادی کرده.
علاوه بر اینکه توی یکی از بهترین باشگاه ها و تحت تعلیم بهترین مربی ها دوره های فشرده بدن سازی و تناسب اندام رو میگذرونه، باس بهش گفته که باید حداقل به دو تا از زبانهای زنده دنیا هم مسلط باشه.

خدایا جونگین حتی به دانشگاه هم نرفته!
توی کره ای حرف زدنش هم لنگ میزنه و وقتی بهش بگی دو ضربدر دو چند تا میشه میگه ده!
دو تا از زبانهای زنده دنیا؟!

اصلا دلش نمیخواد که دست و پا چلفتی یا همچین کوفتی به نظر برسه اما واقا نمیتونه.
حالا که آخر روز به روی باس نشسته تا روند برنامه های این یک هفته رو بهش گزارش بده، پلکهاش بی اراده روی هم میوفتن و میخواد بخاطر خواب بمیره.

-آقای کیم!

باس تقریبا فریاد میزنه چون چند لحظه پیش صدای خروپف جونگین درحالی که روی صندلی نشسته، به گوشش میرسه و با چشمهایی متعجب به اون جونور خوابالو نگاه میکنه.

یعنی نشسته خوابش برده؟!

اینجور چیزا برای کیونگسو بی معنین.
خیلی وقتا شده که بخاطر کارای کمپانی سه روز متوالی نخوابه و در واقع بدنش به این برنامه کاری عادت کرده.
کیونگسو میدونه که اگه صبح ها ساعت ۵ بیدار نشه و شبها ساعت ۳ صبح نخوابه، کمپانیش به انزوا کشیده میشه چون بازار بورس و گرگهایی که هر لحظه در کمینن، این چیزا تو کَتشون نمیره.

-آقای کیم!

-اوما توروخدا ولم کن بزار بخوابم...

وات د فاک! اوما؟!
جونگین فکر میکنه که توی خونه شونه؟ حتما الان این تصور رو داره که کیونگسو هم مادرشه!
باس برای اینکه مطمئن شه اسمشو صدا میزنه:

-جونگین؟

پسر بلند تر غر میزنه:

-اوما بزار الان بخوابم... چبل چبل... اون رئیس کوتوله مون کلی ازم کار کشیده بزار بخوابم...

کیونگسو خندش میگیره و از پشت میز بزرگش بلند میشه. با قدم های آروم خودش رو به جونگین میرسونه و دوباره صداش میکنه:

-جونگین، حداقل بلند شو برو توی اتاق کوچیک بغل آفیس بخواب. من به پدرت خبر میدم که نگران نشه.

-اوماااااا

جونگین درحالی که خودشو خیلی لوس کرده دست کیونگسو رو میگیره.
باس به شدت از اینکه کسی لمسش کنه متنفره اما میدونه که اگه الان دست جونگینو پس بزنه، پسرک خوابالو پخش زمین میشه و ممکنه که بدنش آسیب ببینه! همونجا می ایسته و بازوی جونگیو نگه میداره.

-اومااااا برای فردا ناهار چیکن درست کن... همش بخاطر‌ اون نتونستم چیزی بخورم و فقط کار کردم.

BossWhere stories live. Discover now