Part 2

255 96 13
                                    

بزرگترین لابی جهان دقیقا رو به روش قرار داره.
اینقدر بزرگه که انتهاش معلوم نیست!
پنجره های بزرگ و دوجداره نور خورشید رو مهمون سنگ های مرمر کف سالن میکنن و جونگین مطمئنه که داره توی زیباترین اتاق دنیا نفس میکشه.

سعی کرده که بهترین تیپش رو بزنه و استایلی مطابق با مد و فشن روز دنیا داشته باشه.
اما خب... مد و فشنی که کیم جونگین ازش پیروی کرده مربوط به یه قرن پیشه.
عینک مستطیلی با فریم قهوه ای روشن، موهایی که اینقدر ژل خوردن که مثل سنگ سفت شدن، لباسهای دِ مده و کت و شلوار طوسی رنگ پریده...
آیا این تیپ برای دیدار رئیس اَبر کمپانی جهان مناسبه؟!

حتی یه بچه میدونه که این تیپ برای کف خیابون هم مناسب نیست! چه برسه به اینجا...
جونگین معتقده که اگه تیپش بد باشه، بقیه چپ چپ نگاهش میکنن یا یواشکی با هم حرف میزنن اما از اونجایی که همچین چیزی به چشمش نخورده، با خیال اسوده روی کاناپه چرمی چندین میلیون دلاری لابی اتاق مدیر عامل ارشد نشسته و از نور خورشید و بازتابش لذت میبره!

در واقع این رو نمیدونه که سطح شعور و فهم کارکنان اونجا اینقدر بالاست و به قدری درگیر مسائل و فعالیت هاشون هستن که اهمیت دادن به این چیزها براشون یه شوخی مسخرست.

جونگین چیز زیادی نمیدونست.
به لطف دوست پدرش که یکی از نزدیکان رئیس بود استخدام شده و به آرومی کار میکنه.
نسبت به حواشی اشتیاقی نداره و از سطح متوسطی از تحصیلات برخورداره.

دستهاش رو بهم گره زده و به ساعت قدیمی صفحه مربعی ای که دور مچ راستش بسته نگاه میکنه. دو دقیقه تا زمان ملاقاتش با "باس" مونده و جونگین حدس میزنه که احتمالا تا ۲ ساعت دیگه باید علاف بشه.

هیچ ایده ی نداره که چرا اینجاست و چیکار کرده. مطمئنه که کار خوبی برای دریافت پاداش و کار بدی برای مجازات شدن انجام نداده و خب...
اینک الان اینجا باشه یکم براش زیادیه و به دیدن این همه زیبایی عادت نداره.
سالن به شدت توی سکوته و منشی با اِیرپاد و تبلت هوشمندش یه کارایی میکنه که ازش سر درنمیاره.
-آقای کیم، لطفا بفرمایید داخل...

فاک به این حجم از آن تایمی، دقیقا راس زمان مقرر شدست و جونگین شوکه شده.

استرس مثل خوره به جونش افتاده و عرق سردی مهمون پیشونیش شده.
چیزهایی که درباره مدیر عامل ارشد کمپانی شنیده یکم زیادین و میدونه که قلبش جنبه نداره.
جونگین تقریبا مطمئنه که برای دیدن صورتش باید سرش رو بلند کنه، البته اگه جرات همچین حرکتی رو داشته باشه.
منشی در اتاق رو باز میکنه و جونگین با دستهایی که توی هم گره خوردن وارد میشه.

فاک به این حجم از بوی خوش!

این چه بوییه؟!

جونگین در حال استشمام کردن بهترین بوی زندگیشه و اعصابش به طرز معجزه اسایی اروم گرفته.
جونگین میدونه که اینجا اوجه!
دلش میخواست همینجا بمیره و توی اوج خداحافظی کنه.
میتونه بعد از خروج از اینجا ادعا کنه که بهشت رو با چشمهای خودش دیده.

منشی در رو با اروم ترین صدای ممکن بسته و جونگین الان با مدیر عامل تنهاست!
این فکر به طرز غیر قابل توجیحی میترسوندش و احتمال میده که زیادی خوب نباشه.
داره تلاش میکنه که کتابخونه خاک گرفته ذهنش رو مرور کنه تا شاید اصول صحیح اداب معاشرتی رو که توی مدرسه خونده بود رو بیاد بیاره.
-جناب کیم، میتونید بنشینید.

صداش همزمانه با سر خوردن قطره لج باز عرق از روی پیشونی جونگین.
تا قبل از شنیدن این صدا فکر میکرد که خورشید گرم ترینه، اما الان گزینه دیگه ای رکورد گرمای خورشید رو زده و اون، صدای گرم باسه!
جونگین حس ادم برفی ای رو داره که کنار بخاری قرار‌ گرفته و ذره ذره داره اب میشه.
صدای قدم های مصمم و محکمی به گوشش میرسه و به نظر میاد که رئیسش داره بهش نزدیک میشه.
یک جفت کفش مشکی و براق جلوی چشمهاش سبز میشن و جونگین داره از بین میره!

-سرتون رو بیارید بالا جناب کیم...

لحنش کوبنده و امریه

جونگین به خودش میلرزه و کاریزمای زیادی که از طرف رئیسش ساتع میشه رو حس میکنه.

جرات سرپیچی نداره
سرشو به ارومی بلند میکنه و از شلوار اتو خورده پرکلاغیش میگذره
پیرهن سفید و کراوات نیمه باز قرمزش
استینای تا شدش و تتوهایی که جونگین نمیتونه احساساتشو نسبت بهشون توصیف کنه
کمی بالاتر و لب های رئیسش باعث میشن اب دهنش رو قورت بده.
سخت ترین کار زندگیش رو انجام میده و به چشمهاش نگاه میکنه!

امیدوارم لذت برده باشید ووت و کامنت یادتون نره :>

BossWhere stories live. Discover now