Shot 8

2.9K 202 7
                                    

عاقا ناموسا سكته دارم ميكنم
ديروز چك كردم ٢٨ تا ووت داشتم الان چك كردم ٤٢ تا😳
خدايى دمتون گرم كلى دلمو شاد كردين واقعا نميدونم چى بگم
بايد اربده بزنم
.
.
.
خب تموم شد.
عاشششششقتونممممن كه انقد حمايتم ميكنين😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
قول ميدم تابستون شروع كنم ب نوشتن فيك
الان چون وقت مدرسست كلى كار ريخته رو سرم نميتونم.
قول ميدم بعد امتحان ترما يه فيك خفن واستون بنويسم هر يه روز در ميون يه پارت پابليش كنم.

خب بريم سر اصل مطلب.
اين شات ويكوكه
بعديم 7سامه كه كوكى باتمه
ذهنتون كثيف تر از منه 🙄😂
خب اين ترتيبه اين شات و شات بعديه باز كاپلا رو خودتون مشخص كنين.
بسه ديگ حرف زدن.
بخونيد تنها شدين خودتونو .....😂🤦🏻‍♀️

-------------------------
جئون جانگ كوك پسر يكى از بزرگترين تجار كره،جئون جيهيونگه و تو شركت باباش كار ميكنه و ...
تا اينكه يه روز پسرى ب اسم كيم تهيونگ براى كار به شركتشون مياد و
خب استخدام ميشه.
از اون روز به بعد جانگ كوك هر حركت اونو زير نظر ميگيره.
اينكه چجورى سعى در انجام كارها به درست ترين شكل ممكن داره و ....
بيخيال بياين روراست باشيم. در واقع جانگ كوك از همون روز اول خيره ى چهره ى جذاب تهيونگ شد. بخاطر همين از اون روز به بعد چشم ازش برنميداره و مدام نگاش ميكنه و حتى گاهى اوقات كاراشو درست انجام نميده يا جلسه ها رو ميپيچونه تا بتونه بيشتر تهيونگو ديد بزنه.
درسته.
كوكى گى عه و اينو از وقتى فهميده كه با جانگ هوسانگ وارد رابطه شد اما اون عوضى فقط به قصد سو استفاده وارد اين رابطه شده بود و خوشبختانه كوكى بدون اينكه توسط ادم كثيفى مثل اون باكرگيشو از دست بده باهاش كات كرد. الان دو سال از اون اتفاق ميگذره و كوكى حتى به هيچ پسرى فكرم نكرده اما اون. كسى بود كه بعد از دو سال كه ب زجر اور ترين حالت ممكن واسه كوك گذشته بود باعث شد ته قلبش كمى احساس راحتى كنه.
درسته.
كوكى دوباره عاشق شده بود در صورتيكه نميخواست اين اتفاق بيوفته.

***

_ميتونى برى خونه خودتو براى مهمونى امشب اماده كنى.
پدر جانگ كوك همونطور كه با كاغذاى زير دستش ور ميرفت به كوكى اى كه روبه روى ميزش رو مبل نشسته بود گفت.
+چه مهمونى اى؟
_يه مهمونى كه با شريكام تدارك ديدم به مناسبت امضا قرارداد با شركت تبليغاتى. كل پرسونل شركت به علاوه شركا و هيئت مديره و خانوادشون. بهتره حسابى به خودت برسى.
با شنيدن اسم پرسونل قلبش ريخت. اين يعنى تهيونگ هم دعوت بود. بايد بهترين تيپ ممكنو ميزد.

***

شب شد و مهمونا كم كم وارد عمارت بزرگى ميشدن كه سقفش طلا كوبى داشت و لوستراش از الماس و برنج بودن. مجسمه هاى مرمر همه جاى حياط ديده ميشدن و ابنماى بزرگى وسط حياط بود كه كفش از مرمر سفيد بود. اينا همشون مال پدر كوكى بودن. همشون براى يه نفر بودن.
بعد از گذشت تايم طولانى اى از مهمونى كوكى موفق شد سر صحبتو با تهيونگ باز كنه. با هم مينوشيدن و صحبت ميكردن كه متوجه زمان نشدن و تعداد پيكا از دستشون در رفت.
نزديكاى ١٢ نيمه شب بود كه هر دو مست مست در حال خنديدناى بيخود بودن كه تو صداى موزيك در حال پخش گم ميشد.
+راستش...من گى ام
با شنيدن اين حرف كوكى چشماى ته برقى از شوق زد. تهيونگ تو اين مدت از كوكى خوشش اومده بود.
+هى...كجايى..هع ميگم..ميگم من گى ام..مشكلى كه ندارى؟
اينو گفت و يهو جسم نرمى رو روى لباش حس كرد.
سعى كرد با دستاش اونو از خودش جدا كنه.
_😐
+اينجا نميشه بيا بريم بالا.
گفت و دستاى تهيونگو كشيد و اونو به سمت اتاقش برد كه همينجوريشم صدا ازش به زور شنيده ميشد چه برسه به اينكه صداى اهنگ داشت عمارتو ميتركوند.
همونجور كه وارد اتاق ميشدن لباى همو ميخوردن و ناله هاى اروم ميكردن.
عقب رفتن و كوكى با تخت برخورد كرد كه باعث شد رو تخت بيوفته و تهيونگ روش.
همونجور كه لباى همو ميبوسيدن كوكى شروع كرد به باز كردن دكمه هاى پيراهن تهيونگ.
_الان؟؟
+نگران نباش صدامونو كسى نميشنوه.
لباساشونو در اوردن و تهيونگ در رو قفل كرد و دوباره رو كوكى خيمه زد و اينبار شروع كرد به بوسيدن و مارك گزاشتن رو گردن و چونش.
همينطور كه مارك ميزاشت بوسه هاشو به سمت پايين ميكشيد و پهلوى كوكى رو نوازش وار لمس مبكرد.
كوكى ناله ميكرد و هر لحظه تحريك تر ميشد.
براى اولين بار داشت لمس شدن توسط يه نفر ديگه رو تجربه ميكرد.
+ميخوامت...الااانن
_مطمئنى؟!
+خفه شو و فقط منو بكن.
وقتى اينو گفت انگشتاى داغ و كشيده تهيونگو رو وروديش حس كرد كه سريع برداشته شد.
_اول بايد خيسش كنى وگرنه خيلى درد ميكشى.
و انگشتاشو تو دهت كوك فرو كرد.
وقتى حسابى خيس شدن اولين انگشتو واردش كرد كه جيغى از درد كشيد.
وقتى يكم اروم شد دومى و سومى رو هم اضافه كرد و حركت داد تا حداقل يه ذره جا گرچه هنوزم كم بود براى ديك بزرگش باز كنه.
انگشتاشو در اورد و بى معطلى ديكشو تا ته واردش كرد و دوباره جيغا و ناله هاى كوكى از درد شروع شد. دردش انقد زياد بود كه نتونست اشكاشو كنترل كنه و هق ميزد. ته بى حركت بود تا اروم تر شه.
+هق..ددى..هق..درد...داره
_بيبى قول ميدم دردش بره چون اولين بارته دردش بيشتره
(خب ديگه گاگولم همچين سوراخ تنگى رو از يك ميلومترى باكرگيشو تشخيص ميده)
لباشو رو لباى كوك گزاشت و اروم بوسيدتش تا اروم تر شه.
وقتى احساس كرد دردش كمتر شده شروع كرد به حركات اروم كه ناله هاى دردناك كوكى رو به ناله هاى پر از لذت تبديل كرد.
هر دو ناله هاى بلند ميكردن و ته كم كم ضرباتشو عميق تر و محكم تر ميكرد تا اينكه هر دو با هم اومدن.
ته خودشو رو تخت كنار كوكى بالا كشيد و بغلش كرد.
_خيلى اين مدت شيفتت شده بودم ولى ميترسيدم گى نباشى.
+دوست دارم
_من بيشتر دوست دارم

-------------------
چطور بود؟
كامنت بزارين ووت بدين دلم شاد شه. 💜😍
ووتا نصبت ب ويو ها خيلى كمه اگه ووت ندين فكر ميكنم بد شده.
از شات بعدى شرتى كار ميكنم
زمانى آپش ميكنم كه ووتاى بوك به ٧٠ برسه.
پس بچه خوب باشين ووت بدين كه زود تر اپ كنم.

One shotsWhere stories live. Discover now