Part 30

6.2K 849 356
                                    

بدنش سرد شده بود و دستاش اروم میلرزید.. دهنشو کمی بازو بسته کرد و وقتی هیچ صدایی ازش خارج نشد چشماشو روی هم فشار داد تا بتونه فکری بکنه با دیدن جونگکوک که درو بست و با کنجکاوی نگاهش کرد اب دهنشو قورت داد، گوشیو پایین اورد و دستپاچه قطعش کرد

_ کی بود؟

+ ه.. هیچکی یکی از دوستام بود

_ هوم باشه.. میخوام شام سفارش بدم.. چی میخوری؟

عرق کرده بود و تمرکزی نداشت و فقط صدای مرد توی گوشش میپیچید

_ تهیونگ

+ها؟

زیر نگاه خیره جونگکوک که بهش زل زده بود دستاشو کمی به شلوارش کشید

_ میگم چی میخوری برای شام

از جاش بلند شد و به سمت سرویس رفت

+ فر.. فرقی نداره هرچی خودت میخوری

داخل سرویس شد و درو پشت سرش بست.. به در تکیه داد و روی زمین نشست.. الان باید چیکار میکرد؟
شاید.. شاید توهم زده بود؟
این امکان نداشت
موهاشو توی دستاش گرفت و کمی کشید.. نفس عمیقی کشید و سعی کرد به خودش مسلط باشه درسته که شمارشو داشت ولی حالا که با جونگکوک زندگی میکرد امکان نداشت بتونه محل زندگیشو پیدا کنه پس فقط باید جواب تماساشو نمیداد.
چند دقیقه توی همون حالت موند و به قطره های اشک داخل چشماش اجازه ریختن داد
با تقه ای که به در خورد و بعدش صدای جونگکوک لبشو اروم گاز گرفت و جوابشو داد

_ شام و اوردن زود بیا

+ باشه الان میام

دستشو به سینک مقابلش گرفت و ازش جاش بلند شد به خودش داخل اینه نگاه کرد و بعد شستن دست و صورتش از سرویس خارج شد.
از بوی خوب غذایی که توی اتاق پخش شده بود لبخند محوی زد و رو به روی جونگکوک نشست.
هیچ اشتهایی برای خوردن نداشت پس فقط کمی از غذای مقابلش خورد.. نگاهش به دستای جونگکوک افتاد.. این بنظرش خیلی مسخره بود ولی حتی در حال غذا خوردن و تو این حالم دستاشو جذاب میدید.. نگاهی به دستای خودش انداخت و آه کوچیکی کشید.
چنگاشو داخل ظرفش گذاشت و سرشو کمی بلند کرد

+ من سیر شدم ممنون

جونگکوک نگاهی به تهیونگ و بشقابش انداخت حتی نصف غذاشم نخورده بود و از وقتی اومده بودن کاملا توی خودش رفته بود..شاید دلش برای تانیا تنگ شد؟
میدونست که بخاطر فعالیت زیادش از صبح حتما گرسنه اس و بدنش به غذا نیاز داره..زبونشو کمی روی لبش کشید و و کمی ابروشو بالا داد وقتی دید که میخواد از پشت میز بلند بشه خودشو دوباره سرگرم غذای خودش کرد

_ بشین و غذاتو کامل بخور

+ ولی من سیر شدم

_ هردومون میدونیم که نشدی پس بشین و کامل غذاتو بخور

HelplessWhere stories live. Discover now