Kook p.o.v
با حس سنگینی کسی و دستی دور گردنش چشاشو باز کرد با دیدن دختری که باهاش به یکی از اتاقهای وی ای پی اومده بوده یاد دیشب افتاد و دستشو روی چشم هاش کشید این عوضی چطور تونسته بود کنارش بخوابه خوب یادش بود که بهش گفته بود بعد کارشون از اتاق بره .
متنفر بود از کنار کسی خوابیدن دختری که حتی اسمشم یادش نمیومد به طرفی پرت کرد و از جاش بلند شد بعد از برداشتن لباساش و پوشیدنشون با در اوردن نصف هزینش از جیبش که به خاطر توجه نکردن به حرفش که گفته بود کنارش نخوابه بود پولو روی تخت پرت کرد با برداشتن کتش از اتاق خاج شد و بعد از تماس گرفتن رانندش از لیون خارج و به سمت ماشینش رفت
+بریم خونه
-بله اقای جئون
وارد اسانسور شد با زدن کلید طبقه اخر از اسانسور شیشه ای به شهر نگاه کرد به صدای اسانسور که رسیدنش به طبقه مورد نظرواطلاع سانی میکرد گوش داد نگاهشو از شهر گرفت و به سمت پنت هوسش رفت
درحالی که داشت لباساشودر میاورد با مدیر برنامش تماس گرفت
+کانگ برنامه امروزم چیه
_واقعا نمیخوای سلام کردن یادبگیری
+ نه و اگه نمیخای برنامه امروزو بگی میتونم به روش خودم روزمو بگذرونم
-باشه جونگکوک لازم نیس عصبانی بشی سلام کردن یا نکردنت به خودت مربوطه ... برنامه رو برات میفرستم ولی یادت نره تا یه ساعت و نیم دیگ کمپانی باشی میخایم برای البوم جدید صحبت کنیم
+اوکی
گوشی قطع کرد وبا بی قیدی روی تخت انداختش و به سمت حمومش به راه افتاد باید سریع تر کاراشو میکرد
Tae p.o.v
نگاهش به ساعت خورد و با دیدن ساعت که 7 نشون میداد سریعتر تیشرت قدیمیشو تنش کرد و با عجله صبحانه تانیارو روی میز کوچیک کنار خونه چید .
بوسه کوچیکی روی سر خواهرکوچولوش زد و خواست بره ک با گرفته شدن لباسش توسط تانیا به سمتش برگشت و لبخند زد
+ اومو تانیای ما بیدار شده ..بخاب عزیزم هنوز خیلی زوده برای بیدار شدنت فسقلی
_ته کجامیره؟
در حالی که داشت چشماشو با دستاشو میفشرد
پرسید
+ته ته میره سرکارو زود برمیگرده
_سرکار...سرکار..ته ته میره سرکار ...ته ته نره من تنهام ..من تنهام...ته ته نره
سری دستاشو گرفتو روشو بوسید
+اما اگه نرم نمیتونم اون لباس پرنسسی قشنگی که میخاستی با اون مداد رنگیای بزرگ و برات بگیرم ..هوم؟ ...زودی میام تا تو اون نقاشیای جدیدتو کامل کنی من برگشتم..باشه تانیا؟
YOU ARE READING
Helpless
Fanfiction" کامل شده" +کوکو.. _هوم؟! به کوک که یه دستش روی فرمون بود و دست دیگش که دستشو گرفته بود و روی دنده بود نگاه کرد +من بوی تورو میدم.. _چی بیب؟ با تعجب به ته نگاه کرد و دوباره نگاهشو به جاده مقابلش داد + یه جایی خونده بودم هرکسی موقع مرگش بوی ج...
