افسانه اشک فوریه

1.8K 250 993
                                    


"ما بهتر می شیم" لویی می گفت .
ولی نه برای هری اینطور شد ؛ نه برای زین .

-----------------------------------------------------------

وقتی ژانویه سوخت ، در مرز جنوبی ، جایی کنار دریا ، شهر بُردِر بریج هنوز پا برجا بود .

شهر بندری بردر بریج ، دقیقا روی صخره های سیاه دریا ساخته شده .

یه شهر شلوغ و پر تنش با رطوبت افتضاح و یخبندونی که در کل منطقه ، یعنی از صخره دش ژانویه تا آخرین چوب اسکله بردر بریج همیشه دونه های برف پائیزه رو به یخ تبدیل میکنه .

پر از خونه های اجری که بخاطر رطوبت بوی نا می دن ، کاپیتان های خسته دریا زده و ملوان های بدبو که اطراف خیابون های قدیمی سنگی ول می چرخن و وقتی بالاخره به رخت خواب می رن که از مستی جایی رو نمی بینن .

شهری که بوی ماهی می ده و داستان های سفر عجیب دریانوردا و لشکر های قدیمی که قبلا اطراف ساحل با دشمن می جنگیدن توی افکار همه ثبت شده .

اما از اسکله شلوغ و خنک که کمی دور شی ، کمی اون طرف تر از آخرین خونه آجری ، هم راستا جاده اصلی بیرون شهر ، به هر طرف که سر بچرخونی، فقط باغ انار می بینی .

درخت های انار سرخ که شاید هکتار ها از جنگل و دشت ها رو تسخیر کردن و همه دنیا می دونن انار های بردر بریج عجیب ترینان .

میوه های ساحلی که توی میانگین دمای منفی سه درجه هر ساله تمام صنعت و زندگی مردم بردر بریج رو زنده نگه می دارن .

و اگر همه نقطه ها رو به هم بچسپونیم ، نتیجه اینکه بردر بریج شهر قشنگیه . بوی نسیم دریا ، بهاری که درخت ها شکوفه های قشنگ می دن . زاغی های لاغر که نوک درخت ها لونه می سازن و انار های روی زمین رو می دزدن ، رودخونه معروف شهر که از وسط باغ ها رد می شه و مردمی که هنوز از لفظ "فوریه" برای شهرشون استفاده می کنن .

در اولین لحظه ، با خودت فکر می کنی : فوریه ، چون انار توی فوریه میوه می ده .

اما داستان بردر بریج خیلی عمیق تر از انار های قرمزه .

افسانه ای که از هزاران سال پیش سینه به سینه توی گوش هر کودکی خوانده شده تا داستان شهرش رو بدونه "افسانه اشک فوریه" نام داره .

'هزاران سال پیش ، دوازده فرزند خدای فصول ، الهه‌ی ماه ها بودن . اونها هر کدوم در گوشه ای از هستی زندگی می کردن و بخاطر زنجیری که توسط پدرشون کشیده می شد ، همیشه در حال دویدن بودن تا سالی یک بار زمین رو دور بزنن .

تا بر هستی بچرخن و رنگ ها ، سرما و گرما ، بارش و خشکی ، مرگ و زندگی و گذر عمر رو با خودشون همراه کنن و بر چرخش عقربه های زمان یاری برسونن .

FEBRUARY [Z.M]Where stories live. Discover now