جمعه

805 187 513
                                    


کش و قوسی به بدنش داد و انگشت های خونیش رو با پارچه مرطوب روی میز پاک کرد .

-----------------------------------------------------------

دوم فوریه ۲۰۰۷ ؛
ساعت ۶:۲۷ دقیقه عصر :

_سلام ؟
اخم های پسر توی هم فرو رفت و با تعجب سمت صدا چرخید .

خورشید تازه غروب کرده بود ، صدای فریاد کلاغی از پشت درخت های پیچ جاده به گوش می رسید و جریان رها رودخونه بردر بریج زیر پل سنگی ، زیر نگاه زین به نرمی می رقصید .
آسمون کاملا صاف بود و حتی با اینکه تیرگی زیر چشم های زین تا عمق وجودش می رفت ، هنوز هم رنگ صورتی و نارنجی آسمون رو مثل آیینه هایی که کارگر های هندی توی تاج محل کار گذاشته بودن ، منعکس می کردن .
کاپشن بزرگش گلی بود و موهای چربش روی پیشونیش خشک شده بودن .

افکارش اما ، محو بود .

مثل هر لحظه هفته های قبل ، فقط پر بود از دوره زندگیش تا خودش رو پیدا کنه . خودش رو در جایی پیدا کنه که ارزش نگاه انداختن داشته باشه .
اما خالی بود . مثل نگاه اون مرد خالی بود .

مردی که با عینک طبی طلایی رنگ و پالتو قهوه ای ، بیرون از پل وایستاده بود . کفش های چرمش برق می زد و گونه های لاغری داشت. قد بلند، شاید توی سن سی و خورده ای سالگی و لبخندی روی لب هاش که هیچ معنایی نداشت .
--------------------------------------------------------------

بازگشت ؛
۸ نوامبر ۱۹۹۰ ؛
ساعت ۱۲:۴۳ دقیقه نیمه شب :

یه چک دیگه هم به صورت زن می خوره که بالاخره پسر لبریز می شه و با فریاد بلندی به سمت مرد می تازه .
گردن مرد رو هل می ده و کف سرش به شکم مرد برخورد می کنه . به قدری محکم که له شدن استخوان های دنده مرد رو زیر گوش هاش می شنوه .

_مرتیکه کیری گفتم بهش دست نزن !

روی شکم مرد که روی زمین افتاده ، نشسته بود و این استخوان های پشت دستش بود که توی گونه های تو رفته مرد کوبیده می شد . نوک انگشت هاش خون میومد و اینکه خون خودش بود یا خون دیگری قابل تشخیص نبود ‌.
اهمیت هم نداشت ؛ خشم داشت افکارش رو می بلعید و فقط فریاد بود که بین پیچ و خم مغزش می پیچید .

_می کشمت لعنتی !

شاید فاصله بین اولین مشت و آخرین مشت چند ثانیه کوتاه و ناملموس بود ؛ اما تصویری که گردن لاغر مرد زیر مشت هاش صدای تیزی داد و چشم هاش طوری ایستاد که قلبش اون طور متوقف نشد ، اون تصویر برای همیشه باقی موند .

طوری که حالا ، می تونه بعد از ۱۷ سال به جزئیات نگاره های میکل آنژ اون رو ثبت کنه ‌.
--------------------------------------------------------------

FEBRUARY [Z.M]Where stories live. Discover now