![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. (چوی مینهو هستن خدمت شما عشق دل من دلبر جذاب من 😀)
تهیونگ: اصلا شوخی خوبی نیست
خندیدم: احمق نباش تهیونگ ببینش اون خیلی جذابه ا
لان یکسال شده من باهاش کنار اومدم
تهیونگ: تو خیلی احمقی که با همکارت میخوابی
دستم و رو شونه اش گذاشتم : انقدر نگران نباش اولین بارم نیست که باهاش میخوابم
تهیونگ : تو مستی برامم مهم نیست چندمین بارته با مینهو میخوابی فقط نمیخوام فردا رو سر من خراب شی که چرا جمعت نکردم
بهش چشم غره دادم سمت مینهو رفتم
جلوش ایستادم : سلام
جام مشروبی که براش اورده بودم و از دستم گرفت : سلام بیبی خوبی؟
بهش چشم غره دادم : بهت میگم بیبی صدام نکن
خندید: منم میگم سخت نگیر عزیز دلم
پیش گوشم خم شد: تو که میدونی من کینکش و دارم
از پهلوش نیشگون گرفتم ناله ارومی کرد
-کینکت و بزن تو سرت
خندید دستش و دور شونم انداخت: تهیونگ چی میگفت
-میگفت نیام پیشت
لباش گوشم و لمس کرد: هووم چقدر صادقانه چرا خب؟
-چون همکارمی
مینهو: اوه از این دلایلی که خودتم اوایلش می اوردی
-اره
رو گوشم و بوسید: سو کجاست؟
-پیش یونگی هیونگ
مینهو : به نظرم باید یه پرستار براش بگیری هم تو هم یونگی خیلی برنامتون شلوغه
![](https://img.wattpad.com/cover/262861084-288-k203431.jpg)
YOU ARE READING
Truth The Untold-Untruth [kookmin]
Fanfictionنام: حقیقت نگفته_ خیانت [کامل شده] ژانر: امگاورس_کمدی_درام کاپل: کوکمین_ هوپوی_نامجین همه اش از خودش میپرسید اگه برمیگشت به عقب باز هم همون انتخاب هارو میکرد؟ باز هم به خاطر چیز های بی ارزش زندگی گذشته اشتباه میکرد؟ باز هم خیلی هارو از خودش میروند؟...