9

370 117 12
                                    

مینهو به صورت اتفاقی جیسونگ رو می‌بینه و وقتی این اتفاق میفته چانگبین حس میکنه کابوسش به حقیقت تبدیل شده.

"من جدی جدی فکر کردم داره تعقیبم می‌کنه!" جیسونگ بعد از اینکه جزئیات مواجه شدن با مینهو رو توضیح میده بیان می‌کنه. اینطور که به نظر می‌رسه اونا همزمان از سوپرمارکت اون طرف خیابون بیرون اومدن و مینهو دقیقا پشت سرش به راه افتاد و داخل ساختمون و آسانسور هم این کار رو ادامه‌داد. وقتی هردوشون دقیقا تو طبقه‌ی چانگبین از آسانسور بیرون اومدن جیسونگ کاملاً مطمئن بود داره تعقیب می‌شه.

وقتی جیسونگ با لحن دراماتیک و صدای بلندی اتفاقات رو تعریف می‌کنه مینهو به خندیدن ادامه می‌ده. دراماتیک بودن جیسونگ یه چیز عادیه اما خب چانگبین اون رو از زمانی که دبیرستانی بودن میشناسه پس به این رفتارش عادت کرده.

"فکر کنم این مدرک کافی‌ای هست برای اینکه تو وایب استاکر بودن میدی هیونگ." چانگبین درحالی که به سمت مینهو می‌چرخه شوخی می‌کنه.

"این دلقکی که می‌بینی،" مینهو به چانگبین اشاره می‌کنه ولی برمی‌گرده تا به جیسونگ نگاه کنه. "واقعاً فکر کرده من کسی مثل اونو تعقیب می‌کنم."

"هممم" جیسونگ می‌خنده و با لبخند پت و پهنی به چانگبین نگاه می‌کنه. "هیونگ فکر می‌کنم این خیلی هدف بلندپروازانه‌ایه برات." جیسونگ یه قیافه‌ی ترحم‌آمیز دروغین به خودش می‌گیره که باعث می‌شه مینهو بهش یه های‌فایو بده و چانگبین فقط می‌تونه با دهن باز شده از روی ناباوری بهشون نگاه کنه.

"هی! تو چی داری که من ندارمش و شایسته‌ی تعقیب شدنه؟!" وقتی که این جمله داره از زبونش خارج می‌شه به این فکر می‌کنه که احتمالاً باید به اولویت‌های زندگیش یه نگاه دیگه بندازه.

وقتی جیسونگ توضیح منطقیش رو آماده می‌کنه هنوز اون لبخند رو اعصاب و از خود راضی روی صورتشه. "اینطور نیست که من بیشتر شایسته‌ی تعقیب‌شدن باشم هیونگ، اینه که من بیشتر شایسته‌ی تعقیب‌شدن توسط مینهوهیونگام."

"این حتی یه ذره هم منطقی نیست." چانگبین مخالفت می‌کنه اما مینهو همین الانش هم در حال خندیدن و تشویق‌کردن جمله‌ی مسخره‌ی جیسونگ با آروم نوازش کردن سرشه. چانگبین فکر می‌کنه که این دقیقاً دلیلیه که هیچوقت نمی‌خواست دو تا از بزرگترین عجیب غریبای زندگیش رو با هم تو یه اتاق ببینه. اما الان به اینجا رسیده و اونا هم کنار همدیگه‌ان.

"مواظب باشن جیسونگی،" مینهو درحالی میگه که مشخصا داره از سر به سر گذاشتن چانگبین لذت می‌بره اما چانگبین داره به این فکر می‌کنه که چطور مینهو و جیسونگ با اینکه کمتر از یه ساعت پیش همو دیدن می‌تونن اینقدر صمیمی و غیر رسمی رفتار کنن. "اگه چانگبینی‌مون رو زیادی اذیت کنی ممکنه با چونه‌اش بهت حمله کنه."

"وای نه!" جیسونگ همراهی می‌کنه. "من می‌ترسم!"

چانگبین چشماش رو می‌چرخونه و آه خسته‌ای می‌کشه‌. اما غیر از این، درواقع بخش کوچکی ازش یه جورایی خوشحاله که مینهو داره با جیسونگ، قدیمی‌ترین دوستش، به خوبی کنار میاد.

و بعد اون دو نفر دوباره میزنن قدش؛ خنده‌ی مسخره‌شون توی گوش چانگبین می‌پیچه و باز هم چانگبین فکر می‌کنه تو زندگی قبلیش چه گناه کبیره‌ای مرتکب شده که الان سزاوار اینه که همچین رفتاری باهاش بشه.

𝐀𝐟𝐭𝐞𝐫𝐠𝐥𝐨𝐰 ॱ⋆Where stories live. Discover now