11

356 111 25
                                    

"از مینهو هیونگ خوشم میاد." هیونجین خطاب به چانگبین می‌گه. اولین ترم دانشگاه بالاخره تموم شده و دوتاشون وقت پیدا کردن تا دعوت مینهو برای سر زدن به کلاس رقص شنبه‌هاش رو قبول کنن.

تجربه‌ی جالبی بود. چانگبین فقط به خاطر همراهی کردن با هیونجین اومد ولی دیدن مینهو دور و ور یه سری بچه‌ی دبستانی، به طرز عجیبی رضایت‌بخش بود. مینهو باهاشون بازیگوشی می‌کرد و دستشون مینداخت، همونطور که قبلا هم چانگبین دیده بود که مینهو این کارو با افراد دیگه‌ای هم انجام می‌ده (اگه بخواد نام ببره خودش درحقیقت، و گاهی وقتا هیونجین و جیسونگ) اما اون در عین حال می‌دونست چه موقع صبور باشه و کِی با حرفا و راهنمایی‌هاش دانش‌آموزاش رو تشویق کنه. و همین‌طور تونست هیونجینِ هیجان‌زده اما خجالتی رو توی درس اون روزشون شرکت بده که دانش‌آموزا هم از این موضوع خیلی خوششون اومد. اونا مشخصاً از مینهو یه جور بت ساخته‌بودن و پرستشش می‌کردن.

"اون بامزست." هیونجین ادامه میده. کلاس تموم شده پس دوتاشون همون اطراف نشستن و منتظرن مینهو وسایلش رو جمع کنه و دوش بگیره تا سه تایی برای شام بیرون برن. "ولی در عین حال یه ذره امم-"

"عجیبه؟" چانگبین نفسش رو با خنده بیرون میده. "اشکال نداره می‌تونی بگیش."

"آره یه کوچولو،" هیونجین با خنده‌‌ای که انگار از روی خجالته اعتراف می‌کنه. "ولی بامزست، و آدم جالبیه و واقعاً ازش خوشم میاد."

"آره گفتی." چانگبین الان واقعاً کنجکاوه بدونه هیونجین قصد داره این مکالمه رو به کجا برسونه.

"خب پس..." هیونجین با لبخند کمرنگ اما شیطنت‌آمیزی بهش نگاه می‌کنه. "بین شما دوتا چه خبره؟"

این سوال چانگبین رو غافلگیر می‌کنه ولی اونقدر رو خودش کنترل داره که وانمود کنه گیج شده. "متوجه سوالت نمی‌شم؟" چانگبین تظاهر می‌کنه داره مچ دستش رو لمس می‌کنه تا مجبور نشه با هیونجین رو در رو شه.

"منظورم اینه که،" هیونجین این بار با لحن محتاط‌تری سوالش رو تکرار می‌کنه. "مینهو هیونگ برات کیه؟"

"همسایه‌ام." چانگبین به طرز غافلگیرانه‌ای موفق میشه لحنش رو ثابت و محکم نگه داره.

هیونجین هومی می‌کنه و چانگبین میتونه متوجه شه هیونجین داره فکر میکنه - احتمالا به اینکه مشاهداتش اشتباه بوده یا نه و چانگبین میدونه الان که نسبت به این موضوع نامطمئنه دیگه پی‌اش رو نمی‌گیره.

"هی شما دوتا دارین درباره چی حرف میزنین؟" مینهو دقیقاً به موقع از راه می‌رسه و خودش رو وسط دوتاشون میندازه و یه دستش رو دور هیونجین میذاره. چانگبین از این حرکت مینهو متشکره چون این جلوی اینکه هیونجین موضوع قبل رو ادامه بده می‌گیره. "داشتین درباره‌ی من حرف میزدین نه؟" مینهو با لبخندی به لب می‌پرسه.

𝐀𝐟𝐭𝐞𝐫𝐠𝐥𝐨𝐰 ॱ⋆Where stories live. Discover now