26

760 153 85
                                    




نشست خبری Untamad:

«دلیل اینکه این بخش نشست ها رو داریم چیه؟ طبیعتا یه نویسنده باید سنگین و رنگین رفتار کنه. ولی من دوست دارم با خواننده هام راحت باشم. پس اگه با حرفای عامیانه ی اینجانب احساس ناراحتی می‌کنید، لطفا صفحه رو پایین بکشید تا ادامه ی داستان رو بخونید. مرسی.»

حاضر کردن یک پارچ آب قند برای حضار*

اهم.

با سلام! کن صحبت می‌کنه!

باید بگم که لازمه من رو بخاطر وقفه ای که تو آپ این فیک و بی جی و اسمرالدو افتاد ببخشین. میدونین که امتحانای دانشگاه پیش اومد و مجبور شدم بدون خداحافظی برم...

(اشک تمساح ریختن)

بهرحال که من برگشتم! امیدوارم اون اعضای خانوادم که کنکور دادن بالاخره تو رشته و دانشگاه محبوبشون قبول شن و اون یکی دسته از اعضای خانوادم که درگیر امتحان ها بودن به خوبی از پس امتحانا بر اومده باشن.( بله عزیزانم. منظورم از اعضای خانواده شمایین.)

این چپتر از اون چپترای اشک دربیاره( اشک شوق.) پس لیوان هاتونو حاضر کنین که قراره آب قند لازم بشید.

بسیار خب. تا درودی دیگر بدرود!

:" مربی! ازت میخوام باهام قرار بذاری! دیگه نمیخوام فقط واسه سکس بیام سراغت ، میخوام دوست پسر من بشی!"

ژان نفس زنان به ییبو خیره شد. موهای خیس از عرق پسر جوان تر روی صورتش ریخته و گونه های اون بخاطر حرارتی که بدنش رو در برگرفته بود، به صورتی میزدند. قفسه ی سینه ی اون با اشتیاق بالا و پایین می‌رفت و هر بار که نفس گرمش به صورت ژان می‌خورد، موجی از علاقه رو به اون تزریق می‌کرد.

با اینحال، ژان خودش رو نباخت. پوزخندی زد و همونطور که صورت ییبو رو نوازش می‌کرد گفت:" پرنس وانگ، تو مطمئنی که این حرفا رو از روی شهوت نمی‌زنی؟ مطمئنی که مست نیستی؟"

لب های ییبو برای جواب دادن باز شدند، با اینحال صدایی از گلوش بیرون نیومد. دستی به صورتش کشید  و از روی بدن ژان بلند شد.

اخم کوچکی بین ابروهای ژان نشست: چیشد؟ حرفی که زدم ناراحتش کرد؟

ییبو همچنان ساکت بود. به تاج تخت تکیه زد و نفس عمیقی کشید. سکوت اون طبیعی نبود. اون همیشه یه جوابی برای کوبیدن تو صورت ژان در آستینش داشت، مخصوصا هر بار وسط سکس که افسار پاره می‌کرد و حرف های شهوت‌آلود و شرم آوری میزد که تمومی نداشتند. چیزی در دنیا نبود که بتونه اون رو وسط سکس از ژان جدا کنه.

UNTAMAD Where stories live. Discover now