فصل چهارده

490 29 29
                                    

************************************

گوهای با این جمله خودش رو به خونه لویین دعوت کرد"کلی ماهی گرفتی،  باید منو دعوت کنی شام بیام ماهی بخورم"

لویین با فکر کردن به جمله های بی سر و ته مادربزرگ بای خیلی سریع درخواستش رو رد کرد"وقتی ماهی رو کباب کردیم برات یه مقدار میارم برو توی خونه خودت و منتظر بمون"

گوهای با فکر کردن به خونه اش که هنوز که پر از جعبه های بسته بندی شده بود دستپاچه شد.

نه نمیشه بیاد اونجا! اونجا که اصلا شبیه خونه نیست!اگه بیاد اونجا میفهمه بهش دروغ گفتم!

گوهای در نتیجه این افکار ابرو بالا انداخت و با حالت خشونت امیزی گفت"مگه من چه مشکلی دارم که نباید بیام خونه شما؟"

لویین محلش نذاشت.
"اصلا تو باید اول از من میخواستی برای شام بیام خونه اتون نه این که من بهت یاداوری کنم!کی میخوای این چیز ها رو یاد بگیری؟"

بای لویین سطل رو از دست گوهای کشید" من این چیز ها رو بلد نیستم، میخوای چیکار کنی؟اگه میخوای ماهی بخوری برو خونه خودت و منتظر بمون اگر نه کلا فراموشش کن"
گوهای با شنیدن کلمه خونه یکمی لرزید.

بای هانکی که تازه از سر کار برگشته بود و داشت جلوی در خونه به دوتا نهال کوچیکی که تازه کاشته بود اب میداد با دیدن لویین و گوهای لبخند روشنی زد .بعد از یه نگاه بهتر به قد و بالای گوهای لبخندش عمیق تر هم شد.

"عمو!" گوهای با لحن اشنایی سلام داد.

بای هانکی با لبخند بزرگتری جوابش رو داد دو تا دستش رو با محبت به شونه پسر جوون زد و میخواست حالش رو بپرسه که یکدفعه لبخندش افتاد"چرا لباسات خیسه؟زود باش زود زود برو داخل تا یه دست لباس خشک بهت بدم"

لویین که جلوی گوهای و بای هانکی ایستاده بود صورتش حالت عصبی و سردی پیدا کرد"پدر، اخه تو لباس اضافه داری بدی به این؟"

"چطور ندارم؟..همین امروز دو دست لباس جدید گرفتم، همین الان یکیشو میدیم به گوهای"

چرا همین امروز..چرا دیروز نه یا چرا فردا نه؟

بای لویین با چشم های گشاد به فضای رو به روش خیره بود، واقعا نمیخواست گوهای وارد اتاقش بشه.

"عمو اگه مشکلی نیست میشه از حموم استفاده کنم؟تمام بدنم گلی شده اگه بهم لباس تمییز بدید کثیف میشه"

لویین چشم غره وحشتناکی به گوهای رفت" خیلی گرم نگیر"

بای هانکی عکس العملی کاملا متفاوت از پسرش نشون داد" البته البته، میدونی چجوری باید از اب گرم استفاده کنی؟ لویین هم باهات دوش میگیره تا بهت نشون بده چیکار کنی"(وای😂)

مگه معتادی؟ ?Are You AddictedWhere stories live. Discover now