شايد به تنها چيزى كه ميتونم بهش اميدوار باشم و اعتماد كنم شانس باشه ولى حتى اونم نميتونه هميشه مال من باشه!
____________________________چشماش رو باز كرد موبايلش رو چك كرد ساعت ١٢ ظهر بود ولى اتاق بخاطر پردەهاى مخملى و ضخيمِ خاكسترى تاريك بود
هنوز ميخواست بخوابه ولى از ديروز ظهر هيچى نخورده بود و گرسنگى بهش امون نميداد
به جين نگاهى كرد كه هنوز خواب بود
اروم پاشد و رفت توى اشپزخونه نگاهى به يخچال كرد همه چيز توش بود ولى چيزى بلد نبود درست كنه كه به درد بخوره پس شماره يكى از رستورانهاى مورد علاقشو گرفت
- سلام
- سلام روز بخيراقاى كيم بفرماييد
- سلام روز بخير ٢ دست غذا ميخواستم يه گالبى و يكى ديگش يه غذايى كه مناسبه كسى كه مريض باشه چه پيشنهادى دارين؟
- ميتونيد ناينگميون يا سامگينتانگ سفارش بدين مناسبه ولى بهترين گزينه سوپ هشتپاى ناكجيه قربان
- خوبه پس يه سوپ هشتپاى ناكجى و يه گالبى فقط يكم سريع لطفاً
- باشه چشم حتماً
- هشتپا دوست دارم مرسى
برگشت جين رو ديد كه با صورت پف كرده و موهاى ژوليده جلوى اتاق وايساده
تلفن رو قطع كرد
- صبح بخير بهترى؟
- صبح بخير هى يكم بهترم
- نميخواى حموم برى ؟
- نه فعلاً
- اوكى
برگشت و اروم رفت يكى يكى درهارو باز كرد كه دستشويى رو پيدا كنه
- در سوميه... مسواك خواستى در دست راست كنار اينه رو باز كن اونجا هست، حولم تميزه
- اها مرسى***
سر نهار جين تو فكر اين بود كه حالا چيكار كه تهيونگ رو وابسه كنه يا شايدم عاشق، اينجورى ميتونه يه مدت بازيش بده تا كاراى درخواست اقامتش درست بشه و بتونه بره المان اونجا ديگه نميتونست پيداش كنه، پيداشم ميكرد نميتونست كارى باهاش داشته باشه
با صداى تهيونگ از فكر پريد بيرون
- جين من امروز عصر بايد برم مسافرت براى رسيدگى به چنتا قرارداد كمپانى ميتونى اينجا تنها بمونى؟
ولى قرار نبود جين اونجا بدونه تهيونگ بمونه
پس نقشه هاش چى
- چى؟... چند روز طول ميكشه؟
- ٤/٥ روزى زياد نيست
خودش ميرفت و خونش و ميسپرد دست جين!
- اخه اينجا... ميتونم برم خونه يكى از دوستام
- نه نگران نباش شماره سوپر ماركت و چنتا رستوران رو برات ميزارم كه اشتراك دارم حتى داروخانه ...
نگران خونه تنها موندش بود!
- باشه مشكلى نيست
- اوكى پس خوبه اگر از ريسپشنم زنگ زدن قبول نكن كسى مهمون يا دوست راه بدن بالا
جين اخماش رفت توهم
- اوكى
- تلوزيونم هميشه به نت وصله ميتونى از نتفليكس فيلم ببينى حوصلت سر نره
سعى ميكرد خودش رو نارحت نشون بده ببينه چقدر ديگه براش مهمه يا نگرانشه
- اوكى
- چيزى ديگه اى هست كه بخواى؟
بشقابش رو ورداشت
- نه ممنونم
تهيونگ نگاهى بهش كرد
- غذات تموم نشده هنوز
- ممنونو نميتونم ديگه
ظرف و چاباستيك يكبار مصرف رو همراه غذاى كه توش مونده بود توى سطل اشغال انداخت
تهيونگ با تعجب كه مات شده بود و چشمش دنبال حركاتش بود كه چرا انقدر نارحت شده
- زياد تنها نميمونى! اگر خواستى ميتونى بگى يكى از دوستات بياد پيش...
- نه نارحت نيستم يكم درد دارم
رفت رو مبل اروم دراز كشيد كنترل رو از روى عسلى ورداشت و تلوزيون رو روشن كرد
- خوبه پس
با نگاهى كه هر چند ثانيه يه بار روى جين بود غذاشو خورد و بعدش رفت كه اماده بشه
دوش گرفت چمدونش رو جمع كرد و مداركى كه ميخواست رو اماده كرد و برگشت توى هال ديد جين هنوز داره فيلم نگاه ميكنه
رفت نشست كنارش نشست دستشو انداخت توى موهاش
- چيزى نميخواى از شيكاگو برات بيارم؟
- ميرى امريكا؟!
- اره چيزى از اونجا نميخواى؟
- مممم نه چيزى نيست كه بخوام
سرشو خم كر روى صورتش
- باشه چيزى بود بهم خبر بده من ديگه بايد برم فرودگاه
جين بالاى سرشو نگاه كرد و باهاش چشم تو چشم شد
- باشه مواظب خودت باش
لباشو طرفى كه زخم نبود رو يه بوس كچولو زد
جين در مقابل نبوسيدش و فقط متعجب خشكش زده بود زيتدى داشت بهش محبت ميكرد! يا دلش واسش ميسوخت
چنتا كارت گذاشت روى عسلى
- اينا كارت سوپرماركت و داروخانه و رستورانه كه لازمت ميشه ميزارم اينجا اسمم رو بگى كافيه... اينم يه كارت بانكيه اگر لازمت شد رمزش ٩٨٥٦، اگرم خواستى برى بيرون سويچا روى اون برد كنار دره
YOU ARE READING
ADDICTED 🍒
Fanfiction- دارى شكستت رو توجيه ميكنى ؟ + نه، فقط امروز نشد - شايد گى نباشه، تو مطمئنى؟! + مهم نيست! با پاى خودش مياد پيشم و پيشنهادمو قبول ميكنه - انقدر از خودت مطمئن نباش + برميگرده! هيچ راه ديگه اى نداره . . . ژانر: رمنس، اجتماعى كاپل: تهجين يكمم جيكوك