~∆Part"3"∆~

2.5K 311 27
                                    


(فلش بک | یک هفته پیش)

RM

تق تق ( صدای در)

=بیا تو

√ارباب نامه دارید

بدون اینکه نگاهم رو از اسناد روبروم بگیرم پرسیدم

=ازطرف کیه؟؟

√از طرف قصر

با تعجب به الن نگاه کردم نامه رو از توی سینی که رو بروم گرفته بود برداشتم و اروم گفتم
=ممنون میتونی بری

به مهر سلطنتی روی نامه نگاه کردم و نامه باز کردم به ورقه طلایی نامه نگاه کردم
.
.
.
‌.
.
.
.
=الن

√بله اقا

= به تهیونگ بگو بیاد اتاق کارم

√چشم
.
.
.
تق تق

=بیا تو

+سلام پدر

=سلام ، بشین

تهیونگ روبه روی میزم روی مبل قهوه ای تک نفرای نشست

+کارم دارید؟؟

=اره میخوام موضوعی رو بهت بگم

Tae

روی مبل لم داده بودم و با بی خیالی گفتم

+چه موضوعی؟؟

=تو قراره با پادشاه ازدواج کنی و....

RM

+چیییییییییی؟؟؟

تهیونگ بلند شد و به سمت میزم اومد و دستاش رو روی میز گذاشت و با حالت سوالی بهم نگاه کرد

=ارامش خودت رو حفظ کن تهیونگ بزار حرفم تموم شه

+نه پدر من نمیخوام با اون جئون عوضی ازدواج کنم

=ولی اگه ازدواج کنی تو ولیعهد خوناشام هارو به دنیا میاری و....

تهیونگ ادامه حرفمو قطع کرد و داد زد

+چییی ؟؟من یه پسر چطور یه بچه برای اون عوضی به دنیا بیارم؟؟

=با جادوی سیاه

+پدر میدونید دارید چی میگین ؟؟ممکنه جونمو از دست بدم

=میدونم ولی چاره دیگه ای نداریم این دستور سلطنتی من نمیتونم ردش کنم و اگه ردش کنم کل خانوادمون رو به مجازات توهین به سلطنت اعدام میکنن

تهیونگ دیگه چیزی نگفت و روی مبل تک نفره ای کنار میز نشست
انگار بهش شوک وارد شده بود

=تهیونگ نگام کن

به سمت من برگشت و من ادامه دادم

=میدونم سخته عزیزم اما اگه تو با اون ازدواج کنی ملکه خوناشام ها میشی و اگه بچه ای براش به دنیا بیاری مادر ولیعهد میشی و میتونی انتقام مادرت رو از جئون ها بگیری به نکات مثبتش هم فکر کن

•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅Where stories live. Discover now