~∆Part"30"∆~

1.6K 206 39
                                    


(متن چک نشده)

÷وای فکر کنم به دستم لگد زددد اوههه ماییی گاددد

تهیونگ با صورته خنثایی به جیمین که داشت ذوق مرگ میشد نگاه کرد

+بسه دیگه یه ساعته چسبیدی به شکمه من ، معلومه اونم عصبانی میشه بهت لگد میزنه

جیمین نگاه کجی به تهیونگ انداخت و گفت

÷لگد زد چون دوسم داره نه اینکه عصبانیه

تهیونگ چشمی چرخوند و گفت

+تموم شد خیلی تاثیر گذار بود

جیمینم زبون درازی ای برای تهیونگ کرد و دوباره سرشو گذاشت روی شکمه تهیونگ

+بچه پرو بهت نشون میدم

تهیونگ در تلاشه این بود که سره جیمینو از شکمش دور کنه که صدایی اون دو رو متوقف کرد

تهیونگ سریع از روی مبل بلند شد ، صدا از سالنه اصلیه قصر میومد

+صدای جونگکوکه

جیمینم کناره تهیونگ وایستاد و گفت

÷اره انگار خیلیم عصبانیه

تهیونگ سمته سالن رفت

÷تهیونگ وایسا بزار منم باهات بیام

.
.
.
_من باید اون زنیکه ی عوضیو زجرکش کنم جلوی منو نگیر یونگییی

یونگیم متقابلاً داد زد

×عقلتو از دست دادی ، میدونم عصبانی ای اما نباید از روی عصبانیت تصمیم بگیری باید منطقی باشی ، خودتم میدونی اگه به ملکه مادر اسیب برسونی اشراف ساکت نمیمونن ، همه وزرا باهات دشمن میشن شورش میکنن همین الانشم..

جونگکوک با چشمانی سرخ به یونگی زل زد و با عصبانیت گفت

_اونا هیچ غلطی نمیتونن بکنن من پادشاهه این سرزمینم نه اون زنیکه من باید اون زنو به سزای اعمالش برسونم

هوسوک اهی کشید و گفت

/یونگی نگفت که به سزای اعمالش نرسونش فقط داره میگه عاقلانه عمل کن تو پادشاهی و باید عاقل باشی و  وزرارو توی مشتت بگیری تا ..

+جونگکوک چیشده ؟؟

تهیونگ با بهت به جونگکوک که چشماش قرمز رنگ بود نگاه کرد و سمتش رفت و بازوش رو گرفت

جونگکوک با ملایمت گفت

_عزیزم! تو نباید اینجا...

تهیونگ با نگرانی گفت

+چرا چشمات قرمزن چیشده؟

تهیونگ دسته دیگشو قابه صورته جونگکوک کرد و اروم با انگشته اشارش شقیقه جونگکوک رو نوازش کرد و جونگکوک چشماش سیاه رنگ شد و به حالته عادیش برگشت

•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅Where stories live. Discover now