نویسنده^_^
پدر اوه یون (یکی از وزرا ):دخترهههه ابلههه
وزیر یون با کمربند محکم به پایه دخترش زد و اوه یون روی زمین افتاد
اوه یون(معشوقه جونگکوک): پدر نزن .. هق .. لطفاً
اوه یون التماس میکرد که شاید پدره سنگ دلش دست از زدنش بردارد
وزیر یون داد زد : توی حروم زاده حتی یه شبم نتونستی با امپراتور بخوابی ، میدونی من چه سختی کشیدم تا تو رو معشوقه امپراطور کنم ، ملکه مادر عصبانیه ، انقدر دست روی دست گذاشتی که الان اون پسره جایی که برای تو بود رو گرفته ، توی هرزههه ، تمامه نقشه های ملکه رو خراب کردی
و محکم تر از قبل به تن نحیفه دختر ضربه زد
اوه یون :جییغ... پدر من ..هق. با اینکه علاقه ای به امپراتو...
وزیر یون سیلیه محکمی به دخترش زد ، صورت مرد از عصبانیت قرمز شده بود
وزیر یون:خفه شوو دختره چشم سفید ، من برای زندگیت تصمیم میگیرم ، پس تو مثله یه جنده باید کارتو بکنی
دختر سرش پایین بود و اروم گریه میکرد ، از درد جسمش گریه نمیکرد ، گریه میکرد چون روحش درد داشت ، از این زندگی خسته بود ، چقدر دیگه باید میشکست ، دیگه چیزی برای شکستن نداشت ، از همون بچگی زندگیش سیاه بود ، مادرش وقتی به دنیا اوردش مرد و اون هیچوقت زنی که به این دنیایه تاریک اوردش رو ندید ، فقط شنیده بود که مادرش زن زیبا و مهربانی بوده ، توی نوجوانی عاشقه پیشخدمتشون شد ، پدرش متوجه علاقه دخترش نسبت به پسر شد و پسر را شکنجه داد ، شکنجه های وحشتناک و دردناک ، دختر گریه کرد و به پدرش التماس کرد که به اون پسر کاری نداشته باشه اما پدرش با سنگدلی ان پسر را کشت ، قلب دختر با اون پسر نابود شد و دختر دیگر هیچکس را قبول نکرد
«چرا ؟ چرا ؟مگه من چه گناهی کردم که سزاواره این همه دردم»
___________________________________________
لی مین هو (وزیر ارشد و برادر ملکه مادر):اون دختره هرزه تمامه نقشه هات رو بهم ریخت ، حالا چیکار کنیم
کلودیا با خونسردی روی صندلی لم داده بود و قهوه شو مینوشید با حرفه مرد نیشخندی زد
کلودیا (ملکه مادر) :هه ، منو دسته کم گرفتی برادر
لی مین هو که با بی قراری دور اتاق میچرخید ، ایستاد و به کلودیا نگاه کرد
لی مین هو :منظورت چیه ؟؟ نقشه دیگه ای داری؟؟
کلودیا لیوانه قهوه شو روی میز گذاشت و به برادرش نگاه کرد
کلودیا : معلومه که دارم
لی مین هو نیشخندی زد روی صندلیه روبه روی زن نشست و با عجله گفت : توضیح بده
زن نگاهشو به قهوه ی توی دستش داد و کمی نوشید ، با خونسردی گفت: جادوی سیاهو روی کیم تهیونگ میزارم ، همونجور که برای مادر جونگکوک گذاشتم و اون سر زأ مُرد ، اون زنیکه بچه دار نمیشد من بهش کمک کردم ، البته با مرگش
خنده ای کرد و ادامه داد : از دسته اون پسر خلاص میشیم و اوه یونو ملکه میکنیم ، اینجوری هم وارث داریم هم من میتونم روی جونگ کوک و حکومت سلطه داشته باشم ، دلم برا کیم ها میسوزه ، خیلی بد بختن
لی مین هو : اما اگه نمرد چی ؟؟ خودت میدونی که ، ممکنه زنده بمونه
کلودیا به برادرش نگاه کرد :با اینکه درصده زنده موندنش کمه اما ، برا بعدش نقشه دارم ، نمیزارم نقشه هام خراب شه
کلودیا نیشخندی زد و کمی از قهوشو نوشید
لی مین هو: اگه عاشقش بشه چی ؟
کلودیا با تمسخر به مرد نگاه کرد :هه عاشقه کیم تهیونگ !؟
قهقهه ای زد و ادامه داد :ابدا ، اون عمرا عاشقش شه ، اون یه کیمه ، فکر کردی چرا من قتل امپراطور رو گردنه مادره تهیونگ انداختم؟؟ ، تنفره جونگکوک از کیم ها و تنفره تهیونگی نسبت به جئون ها ، خیلییی زیاده ، اونا شدیدا از هم متنفراً
لی مین هو خنده ای کرد : تو خیلی پلیدی
___________________________________________
های گایز😜
خب خب خب ، اتفاقاتی در راه است (خنده شیطانی)
اوه راستی دلم تنگیده بود 💓
هر سوالی داشتین بپرسید ، چون احساس میکنم گیج شدین😂
بای👋🌹😉
YOU ARE READING
•~∆𝕽𝖊𝖉 𝕷𝖔𝖛𝖊 ∆~• 🅺🅾🅾🅺🆅
Action【عشق سرخ】 ژانر : خوناشامی ، خشن ، اسمات ، امپرگ کاپل : کوکوی (اصلی)، نامجین (فرعی)، سپمین (فرعی) جنلیسا (فرعی) ﴿﴿﴿فصله اول کامل شده﴾﴾﴾ ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ + نه پدر من نمیخوام با اون جئون عوضی ازدواج کنم =ولی اگه ازدواج کنی تو ولیعهد خوناش...