I promise you

480 94 79
                                    

به خاطر نور خورشید که به چشم هاش می‌خورد، پلک هاش به زور بالا داد و چشم هاش نیمه باز کرد، با چشم های تار و هنوز خواب آلود نگاهش بین اطراف چرخوند و به خاطر نور خورشید و بالش سخت زیر سرش کلافه کامل چشم هاش باز کرد و سرش از روی بالش برداشت، خمیازه ای کشید، تازه متوجه اطراف و موقعیتش شد.

شوک و تا حدودی ترسیده به اطرافش نگاه کرد و در آخر نگاهش روی پسری که کنارش با خیال راحت خوابیده بود، افتاد.

تصاویر محوی از دیشب به خاطر آورد، وقتی که کلوب رفتن و به خاطر لجبازی کلی ویسکی به همراه جئون خورده بودند. مست از کلوب خارج شدند و با یادآوری آخرین بخش دیشب، کله بدنش خیس عرق شد، فوری با دقت به گردن جونگکوک و بدن خودش  زل زد و با دید کیس مارک ها، دنیا جلوی چشم هاش سیاه شد. با بهت چند دقیقه فقط به مارک های خودش و جونگکوک نگاه کرد و دقیقه بعد خشم توی سراسر وجودش پخش شد.

اَبروهاش کاملاً توی هم گره خورد و مشت محکمی به بازوی جونگکوک زد و با بلندتر تن صدا داد زد.

+ جئون جونگکوک.

جونگکوک ترسید و پریشون از خواب پرید، با چشم های درشت شده و مردک های که از ترس می‌لرزید به اطراف نگاه کرد و در آخر نگاهش روی جین ثابت موند.

× چی شده؟

جین از بین دندون های که روی هم فشارش می‌داد، غرید.

+ تو با من چی کار کردی؟

×  هیچی کاری، چرا اعصبانیه؟

انگشت اشاره‌‌ اش روی کبودی گردن جونگکوک گذاشت و کمی بهش فشار وارد کرد.

+ اینا کار منه؟

دست جین از روی گردنش پس زد و دندون های مرتب و سفیدش برای جین به نمایش گذاشت.

× دیشب به جز تو و من کس دیگی اینجا نبود و از اونجایی که من خودم نمی‌تونم گردن خودم مارک کنم پس نتیجه می‌گیریم کار توعه.

جین چشم هاش بست، نفس عمیقی کشید و با خشم  شمرده شمرده گفت:
+ امکان نداره، من همچین کاری انجام بدم.

× ولی انجام دادی...حتی منو بوسیدی و بهم اصرار می‌کردی که منم بوسمت...در حدی بهم التماس کردی که مجبور شدم بوسمت و مارکت کنم.

خشمگین در مقابل لبخند با معنای جونگکوک خندید و توی یه حرکت با سرش ضربه محکم به صورت جونگکوک وارد کرد.

جونگکوک در حالی که درد داشت، خون بینیش که جاری شده بود، پاک کرد و خون روی دست هاش به سمت جین برد.

× دیشب خودت هم منو بوسیدی، وقتی هم که من می‌بوسیدمت هیچ اعتراضی نکردی؛ اون وقت الان به چه حقی دماغ منو شکستی؟

جین با این که هنوز هم اعصبانی بود ولی می‌دونست حق با جونگکوکه و هر چقدر هم اون گناهکار باشه خودش هم گناهکاره.
دستمالی از کیفش درآورد و روی پاهای جونگکوک انداخت.

Hidden Where stories live. Discover now