تقریبا سه ساعتی میشد که از بیرون به خوابگاه برگشته بود و همچنان خبری از جونگکوک نشده بود
میدونست برای تکمیل پروژه ی مشترکشون خونه ی پارک جیمین رفته،موقع برگشتن از کالج وقتی دستش رو گرفت تا بغلش کنه و با هم پیاده تا خوابگاه بیان جونگکوک دستش رو کنار زد و بهش گفت امروز باید بره تا روی پروژهشون کار کنن
اما نمیدونست انقدر طول میکشهتوی این سه ساعت هر چقدر هم باهاش تماس گرفت جوابی دریافت نکرد،
نه شماره ای از جیمین داشت نه آدرسی و حتی نمیدونست دوستای جیمین کیا هستن تا ازشون کمک بخوادنگران و عصبی بود و زیر لب زمزمه های نامفهومی میکرد،
هیچوقت به جیمین حس خوبی نداشت و دلیلش رو هم نمیدونست
و هر بار که نزدیک جونگکوک میدیدش این حس بدش تشدید میشدمدتی میشد که پای راستش رو عصبی تکون میداد و با پوست کنده شده ی گوشه ی ناخونش بازی میکرد
بلند شد و بار دیگه از پنجره بیرون رو نگاه کرد تا شاید جونگکوک رو اون بیرون ببینه که صدای باز شدن در رو شنید
سریع برگشت و سمت در راه افتاد و با دیدن جونگکوک که مشغول در آوردن کلید از در و گذاشتنش توی کیفش بود، سر جاش ایستاد و نفس حبس شدهش رو بیرون دادبعد از گذاشتن کلید هاش و کیفش روی میز و در آوردن کفش هاش، سرش رو بالا آورد و به تهیونگ که دقیقا رو به روش و دور تر ازش ایستاده بود نگاه کرد
لبخند محوی زد و خیره بهش چند بار پلک زد" سلام "
کفش هاش رو توی جا کفشی گذاشت و لبه ی سوییشرتش رو گرفت تا از تنش درش بیاره که تهیونگ خیلی یهویی با قدم های محکم و سریعی سمتش اومد
با چشمای گرد شده نگاهش کرد و دهن باز کرد تا چیزی بگه، اما هنوز کلمه ای از دهنش بیرون نیومده بود که تهیونگ شونه هاش رو گرفت و با کوبیدنش به دیوار لباش رو روی لبای نیمه بازش کوبید
بهت زده دستاش رو روی سینهش کوبید تا به عقب هلش بده اما تهیونگ هر دو دستش رو گرفت و با یک دستش بالای سرش پینشون کرد
انگار نگرانی و عصبانیت بهش زور بیشتری داده بودبا تکون خوردن جونگکوک دست دیگش رو هم بالا آورد و فکش رو با فشار نه چندان محکمی، طوری که نه اذیتش کنه و نه اجازه ی حرکت بهش بده گرفت و به بوسیدن لباش ادامه داد
با حرص لباش رو میمکید و گاز های ریز و درشتی ازشون میگرفت
بدنش رو بهش نزدیک تر کرد و به دیوار فشردش و با عوض کردن زاویه ی سرش لباش رو بین لبای خودش گرفت و مکیدنیاز داشت تمام حرصش رو روی لبای باریک و خیس شده ی جونگکوک خالی کنه تا کمی آروم بشه و با اینکه کوک برگشته پیشش کنار بیاد
خودش هم نمیدونست چرا انقدر نگران شده و داره همچین عکس العملی نشون میده،
اما یه چیز رو خوب میدونست، اینکه دیگه نمیخواد جونگکوک با جیمین تنها باشه
![](https://img.wattpad.com/cover/279667920-288-k684106.jpg)
YOU ARE READING
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]
Fanfictionʚ Fanfiction Ongoing ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crim, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش...