آخرین جرعه از شیرقهوه ای که یکم پیش خریده بود رو نوشید و سرش رو از دیوار پشتش فاصله داد، نگاهش رو توی خیابون شلوغی که پر از رفت و آمد کارمند های شرکت MYG بود چرخوند و لیوان پاکتی و خالی توی دستش رو توی سطل زباله ای که کمی اون طرف تر بود پرتاب کرد
مچش رو بالا آورد و نیم نگاهی به ساعتش انداخت، نیم ساعتی میشد که منتظر جیمین اون بیرون ایستاده بود اما هنوز هم خبری از جیمین نبود، میدونست همیشه این تایم از شرکت برای خوردن ناهار بیرون میاد برای همین هم اونجا بود
صادقانه دلش برای جیمین تنگ شده بود و تنهایی توی خونه زیادی حوصله سر بر و کسل کننده بود، پس بدون اینکه به جیمین چیزی بگه دنبالش اومده بود تا هم سورپرایزش کنه و هم دلتنگی خودش رو برطرف کنهبه جیمین نیاز داشت،
برای رهایی از افکارش برای برگشت به حالت عادیش، اما حالت عادی برای جونگکوک دقیقا چی بود؟
فکر کردن به تهیونگ و بوسه هاشون و خاطراتشون و احساسی که بینشون بود؟
یا فکر کردن به جیمین و دلتنگیش براش؟لبش رو زیر دندون هاش اسیر کرد و پلک محکمی زد، عصبانی بود
از تهیونگ عصبانی بود که باز هم با اون بوسه و حرف هایی که بهش زده بود باعث شده بود گیج بشه،
اما بیشتر از اینکه از اون عصبانی باشه از خودش عصبانی بود، درسته که شروع کننده ی اون بوسه تهیونگ بود، اما خودش هم ادامه داده و تهیونگ رو تا جایی که نفسی توی سینهش نمونه همراهی کرده بودمگه اون همونی نبود که بخاطر خیانت تهیونگ شکسته بود؟
مگه همون پسری نبود که قلب تیکه تیکه شدهش تا هفته ها با فکر به خیانتی که در حقش شده بود توی سینهش میسوخت و عذابش میداد؟
پس چرا در حالی که خودش دوست پسر داره و از خیانت بیزاره اون کار رو کرده بود؟خودش رو نمیفهمید
تنها چیزی که توی سرش میپیچید این بود که چرا انجامش داده بود؟شاید واقعا گذشته ای که با تهیونگ داشت اونقدر عمیق و واقعی بود که هرگز ازش رهایی پیدا نکنه
شاید اون احساس اونقدر خالصانه بود که هرگز جاش رو به حس دیگه ای نده
شاید تهیونگ اونقدر به قلب و روحش نفوذ کرده بود که هیچ فردی جایگزینش نشه
شاید هم جونگکوک دوباره داشت خودش رو با افکارش خفه میکردبرای یک لحظه تونست خودش رو قانع کنه
درسته، اون یه دوست پسر داشت، یه رابطه ی خوب و سالم که همیشه توی زندگیش آرزوش رو داشتاما اگر روزی حقیقت رو میفهمید، باز هم میتونست خودش رو جمع و جور کنه؟
اگر میفهمید جیمین واقعا کیه، چه هدفی داره و چه کار هایی کرده چی؟
میتونست این حقیقت که دومین دوست پسرش هم بهش خیانت کرده رو هضم کنه؟زندگی همیشه با آدم ها بد تا میکنه، نه فقط با جونگکوک نه فقط با تهیونگ، بلکه با تک تک آدم ها، هیچکس واقعا اون چیزی که میخواست رو نداشت
![](https://img.wattpad.com/cover/279667920-288-k684106.jpg)
YOU ARE READING
No Body, No Crime🎭 [VKook, KookMin,YoonMin]
Fanfictionʚ Fanfiction Ongoing ɞ ꒰ Couple: VKook, KookMin, YoonMin ꒱ ꒰ Genre: Romance, Crim, Angst, Smut🔞 ꒱ ″ تهیونگ پسر خوش گذرونی که تا به حال هیچ رابطه ای فراتر از سکس نداشته و علاقه ای هم به تجربه کردنش نداره سال اول کالج با جونگکوک آشنا میشه، هم اتاقیش...