Hope࿐

3.7K 595 238
                                    

سلام.
دییز اینجاست و داره به جای زیر تک تک پارت هایی که هیچ چیزی ننوشتم مینویسم که دلخورم، ناراحتم و غمزده ام بخاطر تک به تک نوشته هایی که تجاوز رو کوچیک و ساده میشمرند.
پایان داستان قرار بود جور دیگه ای پیش بره اما حین نوشتن متوجه شدم جونگکوک داستان دنبال راه نجاته و من کوچیکتر از این بود که به آدمی که به دنبال امید و زندگیه ضربه بزنم و تنها امیدش رو بگیرم.

″دیگه هیچکس نه دوستت داره و نه بهت اهمیت میده،
تو دیگه آسیب دیدی!″

این جمله ی نه چندان کوتاه اما غمگین چیزی بود که خیلی هاتون براش غصه خوردین اما لازمه بدونید که این یه جمله از واقعیت یه قربانی پسره.
در واقعیت موجودی وجود داشته که این کلمات رو به پسری کم سن و سال گفته و این ایده از همونجا توی سر من جرقه خورد.

چیشد که ما و خیلی های دیگه تصمیم گرفتن کاری کنن قربانی عاشق متجاوزش بشه یا متجاوز عاشق قربانی؟
هیچ آدمی، نه من و نه شما دوست نداریم معشوقه امون لبخندش حتی به دلیل های مسخره و کوچیک ناپدید بشه.
چطور کسی میتونه با خشونت جنسی به معشوقه اش لبخندش رو بگیره و ادعای عاشقی داشته باشه؟

ممنونم از اینکه نیمه تاریک رو خوندید،
برام هیچ اهمیتی نداره که ووت دادید یا نظر دادید یا ندادید اما لطفا مواظب امید خودتون و آدمهای اطرافتون باشید🤍🌊
آیدی دیلی تلگرام من: @callmedeesse

Dark halfWhere stories live. Discover now