لبهاشون رو با صدای پاپ مانندی برای نفس گیری از هم جدا کردن...
+چجوری میتونی تو هر زمانی انقدر فریبنده باشی؟!
_همونطوری که تو در هر حالت و زمانی جذاب و مجذوب کنندهای
جونگکوک بعد از تموم کردن جملش از زیر تهیونگی که روش خیمه زده بود فرار کرد و فرصت فکر کردن به تهیونگ نداد...
قبل از اینکه تهیونگ بتونه واکنشی نشون بده از سکرتروم خارج شد و خودش رو به حموم رسوند
به محض وارد حموم شدن در رو برای جلوگیری از حرکات احتمالی تهیونگ قفل کرد و شروع کرد به دوش گرفتن...
دوش کوتاهی گرفت و باز هم برای جلوگیری از حرکات منحرفانه تهیونگ توی حموم لباسش رو پوشید و در حالی که سعی میکرد موهاش رو با حوله خشک کنه از حموم خارج شد....
دیدن تهیونگی که با آرامش در حال خوردن هاتچاکلتش بود بیشتر میترسوندش چون تهیونگ فقط در صورتی ساکت میموند که بخواد طرف رو با خاک یکسان کنه و اصلا هم مهم نبود که اون فرد جفتشه یا رغیبش.... هرکسی که بپیچوندش رو ادب میکرد
جونگکوک برای فراموش کردن این اخلاق تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد و آروم روی کاناپه روبهروی تهیونگ نشست...
_تهیونگ
+هومممم
تهیونگ هوم کشداری گفت که جونگکوک رو بیشتر ترسوند....
_عصبیای؟!
+نچ
گوشی رو از دستش کشید و روی مبل پرت کرد
+چیکار میکنی کوک؟!
_چه نقشهای برای تنبیهم داری؟! هوم؟! تو فقط در صورتی انقدر آرومی که بخوای بعدش نابود کنی طرف رو
+هیچ نقشهای
_متوجهای که جفتمی و دروغت رو از رایحت میفهمم دیگه یا باید یادآوری کنم؟!
از اونجایی که تهیونگ نقشش لو رفته بود و ولی میخواست انتقام بگیره با یه حرکت جونگکوک رو به کمر خوابوند و خودش هم روش خیمه زد
+که منو میپیچونی؟!هوم؟
تهیونگ با لحن متعجب پرسید و دستش رو نوازشوار روی شکم جونگکوک حرکت میداد و جونگکوک خوب میدونست آخر این داستان با گریه از شدت خنده خودش تموم میشد
_غلط کردم...
+دیگه فایده نداره بیبی
جونگکوک کمی خودش رو به چپ و راست تکون تا بلکه از قلقلک داده شدنش جلوگیری کنه ولی فایدهای نداشت و فقط باعث شد تهیونگ حرکت دستاش رو بیشتر و شدیدتر کنه
بعد از چند دقیقه جونگکوک از شدت خنده دیگه نفسش بالا نمیومد و به التماس افتاد
_ته... خوا-هش.... خوا-هش میکنم
![](https://img.wattpad.com/cover/272473512-288-k984204.jpg)
YOU ARE READING
°Endless love ~ عشق بیپایان°
Werewolf{عشق بیپایان} این داستان یک پارت اسمات بیشتر نداره اگر دنبال اسماتی فکر نکنم مطابق سلیقت باشه:) ¦_______________________________¦ ×جونگکوکی که فکر میکرد یه آلفا میشه اما امگا شد حالا که امگاس دلش میخواد مثل یه گرگ سفید عادی زندگی کنه اما از هیچی...