𝑷𝒂𝒓𝒕 33

1K 205 40
                                    

با صدای زنگ موبایل چشماش رو باز کرد آروم جونگ‌کوک رو از آغوشش جدا کرد و سریع تلفن رو جواب داد تا از بیدار شدن جونگ‌کوک اونم به این زودی جلوگیری کنه

همینطور که به سمت بالکن میرفت تلفن رو جواب داد

+چیه جی‌هون؟!....

JHN. آقا یه اتفاقی اینجا افتاده

+چیشده؟!

JHN. یه خانمی اومدن تو عمارت اصلی و بدون توجه به حرف کسی سرشون رو انداختن رفتن تو اتاق شما همینطوری نشستن...

+خب بندازینش بیرون اینم مسئله‌ایه که این وقت صبح زنگ میزنی؟!

JHN. آقا... نصف بیشتر محافظای اتاق شما تبدیل به سنگ شدن

تهیونگ با شنیدن این توصیف کاملا متوجه شد چه کسی اونجاست....
اون شخص هیچکس جز کیم ته‌یئون خواهر عزیز دردونش که بعد از چند سال از آمریکا به کره تشریف آوردن...

ته‌یئون برعکس تهیونگ فقط یک قدرت داشت اونم سنگ کردن افراد بود... و متاسفانه از اونجایی که ته‌یئون دختر به شدت بی اعصابی بود بدون بحث با کسی فقط اونو تبدیل به سنگ می‌کرد...

+من فقط چندماه نیومدم عمارت اصلی... گند کشیدین اونجا رو بی عرضه‌ها، صبر کنید دارم میام

تهیونگ تلاش کرد صداش رو خیلی بالا نبره ولی به قدری عصبی بود که تمامی تلاشاش بیهوده بود

وارد اتاق شد و با جونگ‌کوکی که با صورت پف کرده در حال مالیدن چشماش هست مواجه شد و به کل عصبانیت چند لحظه پیشش رو فراموش کرد

+ببخشید... بیدارت کردم؟!

_نه همون لحظه که گوشیت زنگ خورد بیدار شدم...

جونگ‌کوک با صدای گرفته گفت و خمیازه کشان کش و قوسی به بدنش داد(خوابم گرفت:/)

_کی بود حالا این وقت صبح؟!

+جی‌هون...

_اون دیگه کیه؟!

+یکی از محافظا عمارت اصلی

_آها، اتفاق بدی که نیوفتاده ها؟؟

+نه نه نگران نباش عزیزم چیز خاصی نیست... ته‌یئون برگشته!

_اوه!

جونگ‌کوک که استرس تهیونگ دید از بین لحاف ها بیرون اومد روبه‌روی تهیونگ وایساد...
با دستاش صورت خوش فرم جفتش رو قاب گرفت و چشمایی که توش آرامش موج میزد به چشماش خیره شد

_همه چیز خوب پیش میره...نگران هیچی نباش اوکی؟! اون نوناعه توعه... هیچکاری نمیکنه که به تو آسیب بزنه، شاید با خانوادت لج داشته باشه ولی خودت گفتی که همیشه هوای تو رو داشته؛ یادت که نرفته؟!

تهیونگ دستای جونگ‌کوک رو از صورتش جدا کرد و بعد از کاشتن بوسه‌ای کوچیک روش با نگرانی جواب داد

°Endless love ~ عشق بی‌پایان°Where stories live. Discover now