26

258 75 34
                                    

26: Snood

لان ژان باورش نمی‌شد چطور توانست در برابر آن همه چشمی که با کنجکاوی او زیر نظر داشتند، دست پسر بگیرد و او از آن محل دور کند.

وانگجی حتی جیانگ چنگ نادیده گرفت و بدون خداحافظی یا کوچکترین حرفی آنجا ترک کرده بود.
احتمالا با اخلاقی که جیانگ چنگ داشت ماجرا پیش آمده برایش سنگین تمام شده بود.

آنها حال جلوی دروازه های مقر ابر بودند. پسر با لجبازی خر خودش که سیب کوچولو صداش می‌کرد همراه خود به اینجا آورده بود و به بهانه بودن با سیب کوچولو نمی‌خواست وارد مقر ابر شود. حیوانات اجازه ورود به مقر نداشتند به همین دلیل خرگوش های لان ژان مکانی خارج مقر جای گرفته بودند و قرار بود به اصطلاح سیب کوچولو هم آنجا پیش خرگوش های وانگجی بماند.
وانگجی نمی‌دانست چطور نیشخند خودش از شنیدن هرباره همچین اسم مزحکی پنهان کند.

لان سیژوی خیلی تلاش کرده بود تا ارباب مو آرام کند ولی ناموفق بود، درواقع لان سیژوی از قبل با ارباب مو ملاقات کرده بود و در حادثه روستای مو از کمک های عاقلانه او در قالب دیوانگی و سرخوشی بهره برده بود؛ اما نهایت پسر وقتی نزدیک شدن وانگجی به خودش حس کرد. ساکت و منتظر شد.

وی یینگ فکر نمی‌کرد بعد از مرگ او لان ژان انقدر متفاوت از گذشته باشد. لان ژان که او می‌شناخت با این فرد خیلی فرق داشت.
لان وانگجی فردی بود که ذره ای مسائل بی شرمانه از جمله اغواگری تحمل نمی‌کرد ولی لان ژان تا همین الان هیچ واکنشی در قبال حرف های او نشان نداده بود. غیر از اینکه از همان اول او از جیانگ چنگ پنهان می‌کرد و از او محافظت کرده بود.
لان وانگجی که او می‌شناخت با این فرد که نیشخند می‌زد و به راحتی جلوه نمایی می‌کرد متفاوت بود.

وی ووشیان پیش خودش فکر کرد که اگر زیاده‌روی کند، لان ژان باز هم او در مقر ابر می‌برد؟...قطعاً لان ژان از تصمیم خود پشیمان می‌شد!

او با این فکر جلو رفت و خودش در آغوش لان ژان انداخت. این کارش مصادف شد با تعجب شاگردان لان، لان جینگ یی تحمل دیدن هیچ یک از اینها نداشت، او هانگوانگ جون جوری تصدیق می‌کرد و او ارزشمند، پاک و متحر می‌دانست که هیچ جوره رفتار های بی شرمانه وی ووشیان برایش قابل هضم نیود و از این بی احترامی ها خشمگین و ناراحت می‌شد. لان جینگ یی خواست برای جدا کردن وی ووشیان جلو بیاید ولی لان ژان زودتر عمل کرد و پسر در بغلش با دستانش بلند کرد و بر پشتش گذاشت.

شاگردان لان خشک شده، مبهوت مانده بودند که لان ژان به سمت آنها برگشت.

″سیژوی، گزارش در اواین فرصت بهم تحویل بده.″

لان سیژوی ضربه ای به پای لان جینگ یی زد و هردو آنها به همراه دیگر شاگردان به لان ژان احترام گذاشتند.

Never ForgetOù les histoires vivent. Découvrez maintenant