♤ 25 ♤

310 69 129
                                    

_ پس تو ۱۰ ماه پیش وارد شهرک شدی و سعی کردی به کوچکترین فراست نزدیک شی درسته ؟

اسمیت پرسید و چیزی رو روی برگه های زیر دستش یادداشت کرد .

لیام گریه میکرد .

صدای هق هق های کوتاهش سکوت اتاق بازجویی رو می‌شکست .

_ لیام ...

اسمیت با استحکام گفت و گریه های لیام شدت گرفت .

براش مهم نبود که صداش داره ضبط میشه یا اینکه تمام همکار های قدیمیش در حال تماشاش هستن.

پیراهنش رو چنگ زد و سرش رو روی میز آهنی گذاشت و اشک ریخت .

اسمیت از روی ناراحتی اخم کرد و ضبط صوت رو قطع کرد: لیام...

اه آرومی کشید و ادامه داد : میدونم... من واقعا بابت اتفاقایی که افتاده ... متاسفم . اما تو باید درک کنی باشه ؟ ما الان به شهادت تو بیشتر از هر چیزی نیاز داریم.

لیام نمیتونست آروم باشه ... تنش هنوز از دوییدن زیر برف زمستونی خیس بود و قلبش از شرایطی که تحمل کرده بود بی قرار .

بدنش هنوز سرمای تن زین رو به خاطر داشت و دستهاش میتونست وزن پسر روی دستهاش رو احساس کنه .

انگشت‌هاش هنوز تری اشکی که روی گونه های زین لغزیده بود رو به خاطر می‌آورد و هنوز لبخند تلخ پسر رو پیش چشمهاش میدید.

اسمیت با خشم روی میز ضربه زد : لیام خودت و جمع و جور کن . اونی که اینجوری داری براش گریه میکنی خودش مضنونه ... مضنونی که توی احمق هویتت و بهش لو دادی و عاشقش شدی . درست مثل یه آدم بی تجربه .

لیام هم خشمگین سرش رو از روی میز بلند کرد.

با مشت روی میز فلزی رو به روش کوبید: چطور میتونی این حرف و بزنی ؟ نمیبینی به چه وضعی افتاده ؟ نمیبینی به چه وضعی افتادیم؟ چطوری بعد از همه این قضایا اینطوری برخورد میکنی ؟

تقه ای به در خورد و بی اجازه باز شد .

لیام‌تونست چهره جنیفر رو ببینه: خیلی خب من فکر میکنم تا همین جا بسه آقای اسمیت . لطفا ما رو تنها بذارید .

اسمیت عصبی از جا بلند شد و صندلی به عقب پرتاب شد : نمیبینی وضعیت و جنیفر ؟‌ پسره یه کلمه هم نمیتونه حرف بزنه. تنها شاهدمون تقریبا مرده استیو فراست گمشده و ما علیه هیچ کدومشون مدرک نداریم. لیام تنها راه چاره ماست. تنها کسیه که از همه چی خبر داره .

جنیفر در حالی که با خونسردی کامل به اسمیت نگاه میکرد و دستهاش رو توی جیبش گذاشته بود جواب داد  :

_ اگه کاری از دستت بر نمیاد فقط برو بیرون اسمیت داری همه چیز و بد تر میکنی . لیام چیزی رو دیده و تجربه کرده که تو حتی نمیتونی دیدنش توی یه فیلم رو تحمل کنی . بهش وقت بده و برو بیرون .

《deep in shadows ♤ در عمق سایه ها》Where stories live. Discover now