'𝑨𝑫𝑫𝑰𝑪𝑻𝑰𝑶𝑵

475 73 18
                                    

(7:00 am)

تقریبا سه روز از زمانی که به پیشنهاد جونگکوک،تصمیم گرفته شد تا به تهیونگ توی تعطیلات کمک کنه میگذشت و آفتاب ماه دسامبر روز به روز کم قدرت تر میتابید
بعد از اینکه به لطف هوای سرد صبح، از خواب بیدار شده بود به طرف شومینه ای که کنار پذیرایی قرار داشت حرکت کرد و کنارش دراز کشید تا بلکه کمی از سرمای وجودش کم بشه اما انگار سرما به داخل استخوان هاش نفوذ کرده بود و به این راحتیا گرم نمیشد
ناچار سمت اتاق حرکت کرد و بلوز یقه اسکی سفیدش رو به همراه شلوار گرمی تنش کرد. همینطور که دست به سینه از پنجره کوچیک حال به بیرون نگاه میکرد خمیازه ای کشید.
+زمستون واقعا خسته کنندس!
کشون کشون خودش رو باز به اتاق رسوند تا لباس هاش رو برای رفتن به کافه عوض کنه. کیفی که ویولون سفید رنگش داخلش قرار داشت رو برداشت و پیاده به سمت کافه حرکت کرد
از سرمای بیرو هیسی کشید و خودش رو داخل لباس هاش مخفی کرد و دست هاش رو داخل جیبش قرار داد و به راهش ادامه داد
با فشار کمی که به در داد ، وارد فضای گرم کافه شد و بوی قهوه تلخی به مشامش رسید
چند قدم جلوتر رفت و سرش رو برای پیدا کردن شخص آشنایی گردوند

+سلام
- صبح بخیر .. مثل اینکه رفیقمو همراه خودت آوردی

و بعد به کیف ویولون پسر اشاره کرد

+ از موسیقی زنده خوشت میاد؟
- اگه ویولن باشه چرا که نه
با رضایت کامل از جواب پسر مقابلش راهش رو سمت اتاقک کوچیک انتهای سالن کج کرد تا لباس های مناسب کارش رو بپوشه
+میرم لباس هامو عوض کنم
ف-فقط ..
پسر مقابلش قبل از تموم کردن جملش لبخندی زد و پلک هاش رو بست

- تا لباساتو عوض کنی قهوه ام آمادس
+ممنون

و چرخید و به مقصدش که اتاق انتهای سالن بود حرکت کرد و چند دقیقه بعد با لباس های کارش ظاهر شد
+سیگار میکشی ..

تهیونگ نگاهش رو از بیرون پنجره کافه گرفت و برگشت

+فکر میکردم فقط به قهوه معتادی اما از دیشب ندیدم سیگارو ول کنی

آروم آروم سمت پسر بزرگتر حرکت کرد و کنارش ایستاد و هر دو به منظره مقابل که خیابونی برفی بود خیره شدن

-قهوه ات
گفت و فنجون کوچیک بین دستاش رو سمت شخص کنارش برد

+ هنوزم برام تلخه اما چرا دیگه اذیتم نمیکنه؟

لبخندی زد و نگاهش رو سمت پسر کوچیکتر گرفت و کامی که از سیگارش گرفته بود رو بین موهای مشکی پسرک فوت کرد

-گفته بودم معتادش میشی ..

فنجون قهوه رو کنار گذاشت و چرخید و سیگار بین لب های خشک شده ی پسر بزرگتر رو از دستش کشید و بین لب های خودش گذاشت و کام عمیقی ازش گرفت و ابروهای مشکیش رو به هم گره زد

+فکرکنم قراره معتاده خیلی چیزا بشم

لبخندی زد و سیگار رو به جای قبلیش که لب های پسر بود برگردوند

|𝐇𝐀𝐄𝐓𝐇𝐄𝐑|Where stories live. Discover now