Chapter 22

113 25 0
                                    

چند روزی بود که سخت کار میکرد. بعد از اون جشن و پیداشدن بک توی دفترش و شنیدن اتفاقات اون جشن، کای تموم تلاشش رو کرده بود تا راه حلی برای لغو قرار ازدواج و تموم اون قرارداد ها پیدا کنه اما عملا به هیچی نرسیده بود. کانگ وو اصرار داشت تا زودتر همه چی اوک بشه و این درحالی بود که بک خودشو تو اتاق حبس کرده بود و مدام به کای زنگ میزد و بهش میگفت که باید براش یه کاری کنه.. فکر میکرد تنها دغدغه اش باید مسئله ی بک باشه که خبر حرکت جدید لوهان اعصابش رو بهم ریخته بود. در عرض اتاقش راه میرفت و با حرص لباش رو بهم فشار میداد. انگشتاش رو روی صورتش کشید ، فشار داد و به نقطه ای جلوش خیره شد. کای باید انجامش میداد تا بتونه لوهان رو تحت کنترلش قرار بده و تا مانعی بسازه و تیشه به تموم ریشه هایی که رئیس مین سان با زحمت درست کرده بود، زده نشه . باید توی جزئیات فعالیت های لوهان نفوذ میکرد و به طریقی متوقفش میکرد. افکارش توی هم گره خورده بود که با صدای در به خودش اومد. برگشت و به سهون که توی چهارچوب در ایستاده بود خیره شد. سهون با صدای رسایی شروع به حرف زدن کرد اما کای ادامه ی افکارش رو پیش گرفته بود و در مقابل حرکت لب های سهون، هیچ صدایی رو نمیشنید و فقط به اون پسر خیره بود. فکر میکرد کلید حل مشکلاتش جلوش ایستاده و باید فقط ازش استفاده کنه.. قدمی به سمت سهون برداشت و بیشتر به پسر خیره شد.. کیم سهون و اوه سهون شبیه سیبی بودن که از وسط نصف شده بودند و جزئیات صورت و چهارچوب هیکل و فرم بدنشون یکی بود.. البته که اوه سهون روی دستش اثر سوختگی نداشت.. به چشم های کشیده و نافذ پسر خیره شد.. اون نگاه قاطع و وحشی رو نمیدید اما حتی همونشم فریبنده بود. با صدای بلند سهون به خودش اومد و سرجاش راست ایستاد


- جناب کیم صدامو میشنوی؟


+ عام.. آره


سهون نگاه خیره ای به کای کرد و گفت


- پس چرا جواب نمیدی؟


نگاه طلبکارانه ای توی چشماش انداخت و برای اینکه بحث رو دور بزنه گفت


+ هزار بار بهت نگفتم درست باهام حرف بزن؟


سهون که دوباره با مبحث قدیمی روبرو شده بود گفت


- چی بهت گفتم؟


+ به قول خودت من مافوقتم نه؟


- حرفام خلافشو ثابت کرده؟


+ لحنت بی ادبانس!


- عاااام... اوک... خب من میتونم انجامش بدم جناب


+ چیو؟


- جناب کیم.. میتونم دوست دخترم رو یه روز اینجا بیارم ؟ .. به هرحال شما نگذاشتین جدا زندگی کنم و اون میخواد یکی دو روز پیشم باشه


کای که حالا دو هزاریش افتاده بود تایی به ابروش انداخت و گفت


+ پیش خودت چی فکر کردی که میخوای اینکارو کنی.. اینجا هتله؟.. بهتون کار میدم پرو میشین!

Back Over Dose Where stories live. Discover now