Part 7 🎥

490 102 0
                                    

پارت 7
نگاهی به جیمین انداخت و لبخند زورکی زد. جیمین خیلی خشک برخورد می‌کرد و یکم عجیب شده بود. نگرانش بود ولی میدونست که با پرسیدن حالش فقط اذیتش میکنه
-خب چی سفارش بدیم؟؟
برای اینکه بتونه کمی جیمین رو سر حرف بیاره پرسید اما جیمین فقط نگاه گذرایی به منو کرد
-هر چی فکر میکنی بهتره هیونگ
جین از گارسون خاست تا سفارششون رو بگیره. یه غذای ساده که فکر می‌کرد براشون خوب باشه.
-جیمین.. نظرت راجب اون عکس برداری که گفتم چیه؟؟
جیمین نگاهشو از بیرون گرفت و به جین خیره شد. چرا نگاهش انقدر سرد بود؟؟
-خوبه.. خوب
جیمین خیلی آسیب دیده به نظر می‌رسید. جین میدونست که اون چقدر به شغلی که براش تلاش کرده وابستس. جیمین کسی بود که اگر چند ماه خالی بود و پیشنهادی نداشت دیوونه میشد، افسرده میشد و میزد به سیم آخر. بار ها اتفاق افتاده بود و جین تونسته بود آرومش کنه اما هیچ وقت تا این حد پیش نرفته بود. هیچ وقت اخراج نشده بود
-سفارشتون
با صدای گارسون نگاه خیرش رو از جیمین گرفت. غذا رو جلو جیمین گذاشت
-بخور. دو روزه خیلی کم غذا میخوری نگرانتم
بالخره حرف دلش رو زده بود. از خودش عصبانی بود که چرا باز گذاشته دلش حرف بزنه نه عقلش. میدونست جیمین رو عصبی میکنه ولی کاری نمیشد کرد حرفشو زده بود
-نمی‌خورم
بازم همون اتفاق. چند روزی بود که جیمین نسبت به همه چیز و همه کس بی اعتماد شده بود. جین یادش نرفته بود که شب قبل وقتی برای جیمین یه لیوان آب برده بود جیمین ازش خواسته بود اول خودش از اون آب بخوره
-میخای اول من بخورم؟؟
چشمای جیمین این رو ازش میخاست نیازی به حرف نبود. دستشو به سمت چنگال برد و مقداری از پاستا جیمین رو برداشت و خورد. بعد از چند دقیقه جیمین چنگالش رو برداشت و بی صدا شروع به خوردن کرد
جین مطمئن بود یه مشکلی هست برای همین بدون اینکه توجه جیمین رو جلب کنه پیامی رو برای تهیونگ فرستاد
"گفتی یه روانشناس خوب سراغ داری میتونی منو ببری پیشش؟؟"
شروع به خوردن کرد و مدتی بعد با پیامی که از تهیونگ دریافت کرد لبخندی زد و کمی دلش محکم شد
"آره هیونگ کارش عالیه. فردا میام دنبالت مراقب خودت باش"

***

جیمین رو به آپارتمانش رسوند و بعد به آدرسی رفت که تهیونگ گفته بود. ماشینش رو گوشه ای پارک کرد و به سمت مرد جذابی رفت که از ده فرسخی هم می‌شد تشخیص داد که اون کیم تهیونگه
-ببخشید که دیر کردم
تهیونگ به طرفش برگشت و ماسکش رو پایین داد
-میزاشتی بیام دنبالت هیونگ اینطوری راحت تر بود
جین دستشو تو کمر تهیونگ گذاشت
-نمیشد... جیمین همراهم بود
تهیونگ سری تکون داد و جین رو به طرف ساختمون همراهی کرد
-حقش اون نبود. کمپانی باید ازش حمایت می‌کرد. نمیخام بپرسم ولی انگار اوضاعش خیلی خرابه
جین سر تکون داد و وارد آسانسور شد و کنار تهیونگ ایستاد
-هیچ وقت فکر نمیکردم اینطوری با این موضوع برخورد کنه. اون آدم ضعیفی نیست و همیشه خودش بوده که به خودش انگیزه می‌داده ولی نمیدونم چیشد که یهو همه چیز رو سرش خراب شد
آسانسور به طبقه ای که میخاستن رسید و جین از تهیونگ خواست تا جلو تر بره. تهیونگ وارد مطب شد و با منشی دست داد
-دکتر هستن؟!
-بله اتفاقا منتظرتونن جناب کیم
تهیونگ با لبخند جین رو به طرف دفتر دکتر راهنمایی کرد
-دکتر؟!
دکتر با دیدن تهیونگ بلند شد و با لبخند به طرفش اومد
-واو پس بالاخره آقای موفق اینجاست
تهیونگ خندید و بازوی جین رو توی دستش گرفت
-اگه با ایشون هستید درسته. ایشون کیم سوکجین هستن دکتر بیون
بکهیون لبخندی زد و با جین دست داد
-کم پیش میاد خودش همراه کسی بیاد پس حالا که با شما اومده باید بهتون بگم از آشنایی باهاتون خیلی خوشبختم بیون بکهیون هستم
جین لبخند بکهیون رو جواب داد و دستش رو فشرد
-خوشبختم دکتر
.
.
.
.
.
فنجون قهوه رو کنار دستش گذاشت و به جین نگاه کرد
-ازت خواست تو اول آب رو بخوری؟
جین با سر تایید کرد
-مطمئن نیستم اما میتونم حدس هایی بزنم. جیمین همونطور که تو گفتی به شدت تحت تاثیر شغلشه و این طبیعیه. قطعا من هم اگر از کاری که انقدر براش زحمت کشیدم بیکار بشم از نظر روحی آسیب می‌بینم
تهیونگ فنجونش رو روی میز گذاشت
-درست میگی بکی. ولی حس میکنم وابستگی جیمین خیلی بیشتره و به خاطر همینم هست که انقدر تحت تاثیر قرار گرفته
-همینطوره ته. من حدسایی میزنم اما باید شخصا ببینمش تا مطمئن بشم
جین نیم خیز شد و با تعجب به بکهیون خیره شد
-ببینیدش؟؟ دکتر این امکان نداره. جیمین جدیدا به کسی اعتماد نمیکنه. از اونجایی که از اعتماد کردن به بقیه خیلی آسیب دیده دیگه حتی به منم اطمینان نداره چطوری میخاید ببینیدش؟؟
بکیهون عینکش رو تنظیم کرد و چشماشو ریز کرد
-کسی هست که بتونه راضیش کنه؟؟ کسی که براش خاص باشه
تهیونگ نگاهی به جین انداخت
-حس میکنم بدونم اون کیه

Physco Gentleman ⛓️💊Where stories live. Discover now