«𝐏𝐚𝐫𝐭𝐓𝐰𝐨|𝐇𝐨𝐜𝐡𝐚»

5.8K 1K 171
                                    


«پارت‌دوم|هوچا»

معنی کلمه هوچا قسمت سخن نویسنده نوشته شده.

─━━━━═•❀•═━━━━─

با حس مزخرفی که مخلوط حرص و عصبانیت، بیلی که دستش بود رو، محکم توی خاک نرم باغچه فرو کرد.

راست ایستاد و با دستمال پارچه‌ای که جویی بهش داده بود، عرق روی پیشونیش رو پاک کرد.

سرش رو بلند کرد و نگاهی به خورشید کرد.
_:جوری داری میتابی، انگار می‌خوای منو ذوب کنی لعنتی.

با کلافگی دندون‌هاش رو، روی هم سابید و دسته چوبی بیل رو بین انگشت‌هاش فشار داد، البته این کارش فقط به ضرر خودش تموم ‌می‌شد و تنها انگشت های خودش درد می‌گرفت؛ اما خیلی نیاز داشت تا چیزی رو بشکنه و یا حداقل چیزی رو فشار بده.

حتی اگر اون یه دسته چوبی سفت و محکم باشه.

کلاه حصیری بزرگش رو مرتب کرد و خواست دوباره شروع به کندن خاک کنه که با صدای بلندی که اسمش رو صدا می‌زد، دست از کار کشید.

مادربزرگ جویی آروم آروم از ناهمواری های خاک باغچه شش متری می‌گذشت.

توی دستش یک صفحه چوبی بود و دو لیوان بزرگ که ماده قرمز رنگ توش به پسر چشمک می‌زد.

جویی کنارش ایستاد و سینی رو جلوی نوه‌اش گرفت.
_:خسته نباشی پسرم، برات هوچا درست کردم.

تهیونگ تقریبا خودش رو، زیر سایه‌بون قدیمی زیر درخت انداخت و یک نفس تمام نوشیدنیش رو سر کشید.

خنکی و طعم خیلی خوبی داشت و حس می‌کرد بعد از خوردن نوشیدنی تابستانه، حالش خیلی بهتره و تا حدودی از گرمای عذاب آورد بدنش هم خلاص شده.

_:ممنون مادربزرگ، کم کم داشتم میمردم از تشنگی.

بلافاصله دراز کشید و تازه با تیر کشیدن ستون فقراتش فهمید، چقدر خسته‌ است.

جویی با لبخند و چشم‌هایی پر از رضایت به منظره روبروش نگاه ‌می‌کرد.

بعد از دو سال، یک نفر داوطلب شده بود تا زمین پشت خونه اش رو که بیشتر از شش متر نبود رو شخم بزنه.

یادش می‌اومد، آخرین بار پسر بزرگ آقای لی، یکی از همسایه‌های خوبش زحمت شخم زدن رو به عهده گرفته بود و بعد از اون سال پسر لی به سئول، برای ادامه تحصیل رفت و کس دیگه‌ای حاضر نشد اینکار رو براش انجام بده.

دیگه می‌تونست با کمک دو نوه‌‌اش از فردا بیاد و بذر بکاره.

جویی:کم‌کم دارم مطمئن میشم می‌تونی خوب از پس همه کارها بربیای، تهیونگ.

و دستش رو جلو برد و به موهای نمناک پسر دست کشید.

پسر با لذت و آرامشی که دست‌های مادربزرگش بهش القا می‌کرد، چشم‌هاش رو روی هم گذاشت و وارد خلسه شیرینی شد.

«𝐍𝐨𝐨𝐝𝐥𝐞|نودل»✔︎Where stories live. Discover now