«𝐏𝐚𝐫𝐭𝐄𝐢𝐠𝐭𝐡𝐞𝐞𝐧|𝐎𝐧𝐞𝐃𝐚𝐲🔞»

7.6K 1K 192
                                    

«پارت‌آخر|یک‌روز»

─━━━━═•❀•═━━━━─

جونگکوک همون‌طور که مشغول مکیدن جای جای گردن همسرش بود، پایین تر می‌رفت و مشغول بیرون کشیدن لباس های تهیونگ شد.

کیم بی قرار و از درد دیک راست شده‌اش نالید.

جونگکوک پوزخندی زد و به چهره درهم و داغون پسر چشم دوخت.
_: چی شده بیبی بوی؟ چرا اینقدر بی‌قراری؟

تهیونگ دوباره ناله‌ کرد و پایین تنه برآمده ‌اش رو به کینگ سایز جونگکوک چسبوند.
_: نظرت چیه سریع تر لباس هام رو دربیاری و کار رو تموم کنی؟! بچه ها وقته برسن.

مرد کوچک تر با تصور اینکه بخواد، به خاطر حضور اون دوتا فنچ بچه درد دیک هارد شده رو تحمل کن، کمی سرعت دستش هارو بالا تر برد.

بعد از خارج کردن تمام لباس های مرد بزرگتر، کمی فاصله گرفت و از بالا به بدن کیم خیره شد.
بدن اون مرد حتی بعد از ده سال زندگی مشترک همون قدر هوس انگیز و خواستنی بود.

تهیونگ برای دادن ویو بیشتر پاهاش رو باز کرد و دیک راست شده و سوراخش که با استخراج بیش از حد روان کننده برای دیک کینگ سایز جونگکوک له‌له می‌زد، یکی از دست هاش رو روی سینه‌اش گذاشت و مشغول مالیدن کرد.

انگشت فاکش رو توی دهنش فرو برد و خیسش کرد و با صدای نازک شده‌ای گفت.
_: برای به فاک دادن من آماده‌ای جونگکوک؟!

جئون آبدهنش رو با دیدن صحنه سکسی و تحریک آمیز جلوش با صدا قورت داد و با لکنت گفت.
_:ته...تهی‌..تهیونگ..به نظرم...اینکارا..فقط به خودت..صدمه
می‌زنه..

کیم که از هول شدن پسر لذت می‌برد، خندید.
جئون هیچ وقت نمی‌تونست جلوی این حرکاتش ایستادگی کنه و به طرز کیوتی مثل بچه های پونزده ساله که اولین کیس به فاک دادن پیدا کردن و همزمان استرس پایین بودن سنشون رو می‌کشیدن رفتار می‌کرد.
_: بیا بهم نشون بده، ددی جونگکوک.

جئون که تا اون لحظه برای سرپا بودن به آب قند نیاز داشت، با ددی گفتن پسر بزرگتر فاصله ای به اندازه تار مو با بیهوش شدن فاصله داشت.

چرا هنوز اون پوست طلایی براش تازگی داشت.
لعنتی اونا همین پنج روز پیش انجامش دادن پس چرا باز هم هول می‌شد.

جئون پیراهن مردونه‌اش رو کند و بین پاهای بلند و خوش‌فرم پسر قرار گرفت.
با چشم های ذوق زده به دیک پسر بزرگ تر نگاه کرد و طولانی زبونش رو روش کشید.

با ریتم کشیده شدن زبون جی‌کی روی دیک تهیونگ، ناله پسر هم بلند شد.
_: فاک جانگکوک، تو همیشه می‌دونی چطور من و دیوونه کنی.

جئون که از تعریف های پسر راضی بود، به یکبار کل دیک پسر رو داخل دهنش فرو برد و سرش رو آروم تکون میداد.

«𝐍𝐨𝐨𝐝𝐥𝐞|نودل»✔︎Onde histórias criam vida. Descubra agora