_ آم... این چیه؟
سه جفت چشم برگشتن و به سوکجین خیره شدن. البته خب، شاید دو جفت و نصفی مناسب تر باشه چون چشم جونگکوک هنوز ورم داشت. به هرحال سریع روش رو برگردوند و با اخم به زمین نگاه کرد.
تهیونگ مظلومانه لبخند زد: «هیچی.»
جیمین سعی داشت پوستری که دستش بود دوباره بچپونه تو کمد، ولی سوکجین یه دفعه خودش رو رسوند و پوستر رو ازش گرفت.
جیمین از جاش پرید و دست هاش رو دراز کرد. داد زد: «هی پسش بده!»
سوکجین پوستر رو بالاتر گرفت. شاید یه روز جیمین یه دفعه قد میکشید و این روش دیگه روش جواب نمیداد، ولی اون روز امروز نبود.
_ این یه... اوه خدای من.
اسم سوکجین رو با خودکار اکلیلی وسط پوستر نوشته بودن و اطراف اسمش پر از اسم آلفاها، بتاها، امگاها و حتی انسان ها بود. زیر همهی اسم ها با خط ریز تری یه چیزایی نوشته بودن و کلی فلش برای اشاره کردن کشیده بودن. زیر بعضی خطها حتی یادداشت های بیشتری وجود داشت.
_ این مثلا تاریخچه قرار گذاشتن منه؟
_ خب با کسی که اسمش اینجا باشه قرار گذاشتی؟
تهیونگ روی پاش پرید تا از روی پوستر بخونه: «کانگ بود؟ من میدونستم اون روز رفتی سر قرار!»
سوکجین با دقت بیشتری به پوستر نگاه کرد. گفت: « اون قرار نبود. این برنامهی کاری رِیه؟»
بالاخره جیمین پرید و پوستر رو قاپید. سوکجین ولش کرد قبل از اینکه پاره بشه. جیمین پوستر رو به خودش چسبوند و به سوکجین چشم غره رفت: «این یه چیز شخصیه. برو بیرون.»
_ این زندگی منه! میخواید باهاش چیکار کنید؟
_ به تو ربطی نداره.
_ این اسم منه که همه جای این پوستر نوشتید معلومه که به من ربط داره!
_ خب اگه واسه خودت یه دوست پسر پیدا میکردی مجبور نمیشدیم این کارو بکنیم!
_ من هیچ وقت ازتون نخواستم همچین کاری بکنید! به علاوه نمیخوام دوست پسر داشته باشم! موذی های کوچولو!
_ من حق دارم پتانسیل هنریم رو نشون بدم و میخوام اینطوری نشونش بدم.
سوکجین بهت زده دهنش رو باز کرد، ولی بعد دوباره بست. زمزمه کرد: «این یه مورد حق با تو بود.»
YOU ARE READING
Stuck in the Seams
Fanfictionشاید خانوادهای که سوکجین برای خودش تشکیل داده بود عجیب و خلاف عرف به نظر می رسید، ولی سوکجین تک تک اعضای خانوادهاش رو از صمیم قلب دوست داشت. وقتی دولت سرپرستی موقت یه یچهی دیگه رو بهش سپرد، سوکجین مصمم بود از پسش بر بیاد. نگاه قضاوتگر آلفای گله...