فصل سوم

2.5K 538 105
                                    

_ آم... این چیه؟

سه جفت چشم برگشتن و به سوکجین خیره شدن. البته خب، شاید دو‌ جفت و‌ نصفی مناسب تر باشه چون چشم جونگکوک‌ هنوز ورم داشت. به هرحال سریع روش رو برگردوند و با اخم به زمین نگاه کرد.

تهیونگ‌ مظلومانه لبخند زد: «هیچی.»

جیمین سعی داشت پوستری که دستش بود دوباره بچپونه تو‌ کمد، ولی سوکجین یه دفعه خودش رو رسوند و پوستر رو ازش گرفت.

جیمین از جاش پرید و دست هاش رو دراز کرد. داد زد: «هی پسش بده!»

سوکجین پوستر رو بالاتر گرفت. شاید یه روز جیمین یه دفعه قد می‌کشید و این روش دیگه روش جواب نمی‌داد، ولی اون روز امروز نبود.

_ این یه... اوه خدای من.

اسم سوکجین رو‌ با خودکار اکلیلی وسط پوستر نوشته بودن و اطراف اسمش پر از اسم آلفاها، بتاها، امگاها و حتی انسان ها بود‌. زیر همه‌ی اسم ها با خط ریز تری یه چیزایی نوشته بودن و کلی فلش برای اشاره کردن کشیده بودن. زیر بعضی خط‌ها حتی یادداشت های بیشتری وجود داشت.

_ این مثلا  تاریخچه قرار گذاشتن منه؟

_ خب با کسی که اسمش اینجا باشه قرار گذاشتی؟

تهیونگ روی پاش پرید تا از روی پوستر بخونه: «کانگ بود؟ من میدونستم اون روز رفتی سر قرار!»

سوکجین با دقت بیشتری به پوستر نگاه کرد. گفت: « اون قرار نبود. این برنامه‌ی کاری رِیه؟»

بالاخره جیمین پرید و پوستر رو قاپید. سوکجین ولش کرد قبل از اینکه پاره بشه. جیمین پوستر رو به خودش چسبوند و به سوکجین چشم غره رفت: «این یه چیز شخصیه. برو بیرون.»

_ این زندگی منه! میخواید باهاش چیکار کنید؟

_ به تو ربطی نداره.

_ این اسم منه که همه جای این پوستر نوشتید معلومه که به من ربط داره!

_ خب اگه واسه خودت یه دوست پسر پیدا میکردی مجبور نمیشدیم این کارو بکنیم!

_ من هیچ وقت ازتون نخواستم همچین کاری بکنید! به علاوه نمی‌خوام دوست پسر داشته باشم! موذی های کوچولو!

_ من‌ حق دارم پتانسیل هنریم رو‌ نشون بدم و می‌خوام اینطوری نشونش بدم.

سوکجین بهت زده دهنش رو باز کرد، ولی بعد دوباره بست. زمزمه کرد: «این یه مورد حق با تو بود.»

Stuck in the Seams Where stories live. Discover now