این ما هستیم!کیم سوکجین،کیم نامجون،مین یونگی،پارک جیمین، جانگ هوسوک و
جئون جانگ کوک.اکیپ شش نفره تحقیقات باستان شناسی که در روز هالووین قصد کردند به قصر نزدیک شهر برن و ماجراجویی کنند.
همه ما نخبه های منتخب این کار هستیم، اما بیا صادق باشیم!
تاحالا هیچکس از اونجا برنگشته.
یک رفتِ بدونِ بازگشت!
اما ما شجاع تر از این حرفاییم.. یکم ریسک توی زندگی بد نیست که! هست؟
اسم اون قصر بزرگ رو "کیم" گذاشتند.
از دیوار های بیرونی تونسته بودن حدس بزنند حداقل برای ۲ قرن پیشه!
اما داخلش؟ هیچکس دوست نداره وارد اونجا بشه هرکس وارد شده دیگه برنگشته چه گروه های ۲۰ نفره و چه گروه های ۲ نفره..نخبه ترین کارگاه ها، پلیس ها، باستان شناسان هیچ کدوم برنگشتن.
پلیس ها حداکثر تلاششون رو کردند و در آخر به مافیا ها روی اوردند که اون پیوند توی تاریخ ثبت شد.پلس ها بهترین مامورهاشون و مافیا ها بهترین افرادشونو برای رفتن داخل اون عمارت از دست دادن!
عده ای معتقد بودند متعلق به موجودات ماوراییه و عده ای دیگه میگفتند موجودات فضایی و بعضی ها میگفتند کَلَکو حقه دولته! ولی ما میخاستیم بریم و کشفش کنیم و به همه بگیم راز اونجا واقعا چیه البته اگه برگشتیم خواهیم گفت؛ حداقلش اینه که خودمون متوجه میشدیم!
دولت با تجهیزات پیشرفته، انواع دوربین های حرارتی با برد بالا و غیره، دیدند که هیچکس یا در بیانی بهتر هیچ چیز داخل اونجا نیست جز یه گربه که از طریق دوربین های حرارتی پیدا شده بود..
اون ها بدن اون گربه رو دیدن که همیشه داخل کاخ پرسه میزنه اما واقعا غیر از این هیچ اطلاعاتی کسب نکردند و سر انجام در سال ۱۹۸۵ پرونده قصر کیم بسته شد.
بدون هیچ دلیل مشخصی، دقیقا چیزی شبیه به مثلث برمودا !
کلی تا این موقع غروب صبر کردیم، الان دیگه واقعا وقت رفتن به اون قصر عجیب بود. همه استرس داشتیم، هیچکس حرفی نمیزد.
نامجون به ساعت نقره ای رنگش نگاه کرد:
«شش شده. همه چیز امادست؟»
با چک کردن همه پاسخ دادم:«له همه چیز امادست»
نامجون گفت:«سوار شید»
تا مقصد حرفی زده نشد؛ هر کس توی افکار خودش پرسه میزد.
رسیدیم!
اولین نفر از ماشین پیاده شدم و کنجکاوانه نگاهم رو روی نقاط قصر چرخوندم.
زیبا و خیره کننده، خوفناک و تاریک؛ به میله های اشرافی و طلایی رنگ که برای ورودی بود چشم دوختم. خاک گرفته بود و اثرات زمان روش خود نمایی میکرد، اما هنوز پر ابهت از شیٔ های داخل کاخ محافظت میکرد!
«تیم تی اس توضیح موقعیت! »
صدای گیرنده ها خبر از سکوت زیادمون میداد.
نامجون جواب داد:
«کیم نامجون هستم امروز ۱۰ اگوست سال ۲۰۲۰ هست. من به همراه تیمم یعنی اقایون جئون جانگ کوک کیم سوکجین مین یونگی، جانگ هوسوک و پارک جیمین میخایم وارد امارت کیم بشیم، اجازه صادر میشه؟»
«دریافت شد، میتونید وارد بشید».
کوله پشتی محکم و مشکیمو به خودم فشار دادم.باهم سمت درب بزرگ و طلایی قصر حرکت کردیم.دروبینو روشن کردم؛ ماجراجویی آغاز شد!
YOU ARE READING
Cinderella┆TK✔️
Fanfiction「Cinderella ┆سیندرلا」 ✔️کامل شده ──╍╍╍╍── «این سرگذشت ما است. در این قصر نفرین شده ،هنگامی که من و تو در سینمای این کتاب گیر افتاده‌ایم شاهزادهٔ من. بیا باهم بسازیمَش! و من به آن لحظه‌ای قسم می‌خورم که در اغوشت نقش اول، و تو در...
