☽︎9☾︎

793 209 134
                                    

لطفا بخونید!
دوستان، این برای کامنت گرفتن یا همچین چیزی نیست..
شما دوست دارید فیک"سیندرلا"ادامه پیدا کنه؟

لطفا بگید چون توی فکر اینم حذفش کنم و یا ادامه ندم فکر میکنم روند مسخره و خسته کننده ای داره...

و اینکه:

بابت تاخیر عذر میخام..باور کنید بخاطر تنبلی یا همچین چیزی نبود.

_

________________________________
مردی گفت:«ما باید بکشیمش، وگرنه قدرتمند تر میشه!»
مرد دیگر دستی به صورتش کشید متفکر گفت:«درسته، اون بخاطر ملکه اش به پای شاه عباس چاقو زد! »

«اون همین الانش هم اعلام جنگ کرده...»

«هنوز جوونه ، بی تجربه است و با احساسات تصمیم میگیره، مثل پدر احمقش! »

«دستور چیه سرورم؟»

«داخل جنگ، بهش خیانت میکنیم و میکشیمش..به شاه غرب خبر بده، اون باید انتخاب کنه با ما باشه، یا با اون شاهزاده عاشق پیشه»

«چشم سرورم، امروز حرکت میکنیم؟»
«بله،امروز حرکت میکنیم»

اینجا دیگه کجاست؟! میخوان به تهیونگ خیانت کنن؟ مگر اینکه از روی جنازهٔ من رد بشن، نمیزارم شاهزادمو ازم بگیرید.
اروم اروم احساس سنگینی بهم دست داد. دارم وارد جسمم میشم.
چشمامو باز کردم.
«خـ-خوبی؟!چرا اینطوری شد؟ تقصیر منه؟وای حتما بخاطر من اینطوری شدی..»

_بخاطر تو نبود،لطفا انقد خودتو سرزنش نکن؛فقط خوب نیستم..

«باید بهم بگی چرا اینطوری میشی! من تا الان چند بار دیدم که غش میکنی و خودت بهوش میای..»
اونا بر علیه حکومتت توطعه چیدن احمق! الان این چیزا مهم نیستن..
_تهیونگ، من..
چه دروغی بگم؟!
«تو چی؟ نکنه.. نکنه بیماری خاصی داری؟ها؟ بهم بگو»
_اگه اینطور باشه باز هم من رو دوست داری؟
«البته! چرا نباید دوست داشته باشم؟ »
_من..من ساحره ام..
+واقعا؟! چیز دیگه ای به ذهنت نرسید؟!
خیر پیشی، نرسید. خب چطور بهش میگفتم قراره بهش خیانت بشه؟
«تو چی؟! »
_من یک جادوگرم درواقع ورد و جادویی بلد نیستم فقط میتونم اینده رو پیشبینی کنم.

«چرا تا الان بهم نگفتی؟»
این لحنو میشناسم، لحنی که نه امیدی بین زمزمه هاش فریاد میزنه!

_من.. من جایی دور از رفتار افکار احمقانه ای ام که پرستش میشن، انگار در جایی متفاوت به دنیا اومدم، با جنسی متمایز از اطرافم.همیشه همینطور بوده هست و اگه میخای بخاطر این منو ترک کنی، تو ازادی که هرکاری دوست داری انجام بدی و من از انجامش تورو منع نمیکنم!

Cinderella┆TK✔️Where stories live. Discover now