Chapter2- Part 1

542 121 111
                                    


 ایتالیا- شهر پروجا

بکهیون با سردرد چشم هاش باز کرد و به آرومی نشست..اول صبح بود و هنوز متوجه اطرافش نمی شد اما سردرد وحشتناکی که داشت نشون میداد حسابی نوشیدنی هایی که شب قبلش نوشیده بود  روش اثر گذاشته و با توجه به لباس های تنش و اکسسوری  بود.هایی  که توی تنش دیدش دیده می شد می تونست نتیجه بگیره که حتی شب قبل نتونسته لباس هاش رو عوض کنه و فقط خوابیده.

با همون لباس ها و سر و وضع بهم ریخته به سمت در اتاق و بعد راهپله رفت و از بالا سرکی به کافه ی کیونگسو کشید..خونه ای که اونا توش زندگی می کردن یک خونه ی دوبلکس توی یکی از محله های آروم شهر پروجا بود که طبقه بالا محل زندگیشون و طبقه ی پایینش کافه ی کوچیک اما شلوغ کیونگسو قرار داشت..کیونگسو از عمد اون خونه رو انتخاب کرده بود تا آرامش نسبی بر فضا حاکم باشه اما کافه ی کیونگسو همیشه تا حد زیادی شلوغ بود.

بکهیون دوباره نگاهی به سر و وضعش انداخت و در نهایت دستی توی موهاش کشید تا هر احتمالی مبنی بر بهم ریخته بودن موهاش رو برطرف کنه و بعد به از پله ها به سمت پایین رفت...به محض پایین رسیدن لوهان رو دید که روی یکی از صندلی های کنار پیشخوان نشسته بود و بکهیون به سمتش رفت و ضربه ای روی شونش زد.

_ تو کی اومدی؟

لوهان به سمت صدای بکهیون برگشت اما با دیدن بکهیون هین بلندی کشید.

+ این چه سر و وضعیه؟حداقل صورتت میشستی.الان مشتریای کینوگسو فرار میکنن.

بکهیون نگاه بدی به لوهان انداخت و گوشیش رو از جیبش در اورد و اونو روی حالت دوربین قرار داد و با دیدن چشم های باد کرده و سر و وضعش حق رو به لوهان داد و راهش رو به سمت سرویس بهداشتی کافه تغییر داد و بعد از آبی که صورتش زد و موهایی که تا حدود یمرتبشون کرد برگشت و صندلی کناری لوهان رو بیرون کشید و روش نشست.

_ ببینم تو کار و زندگی نداری؟ اصلا مریضات چی؟نباید دکترشون در دسترس باشه؟چرا همش این جایی؟

لوهان که به حرف های بکهیون عادت داشت بیخیال شونش رو بالا انداخت و از فنجون قهوه ی مقابلش نوشید که کیونگسو لیوان قهوه ای رو همراه تیکه کیکی مقابل بکهیون گذاشت و سمت دیگه ی پیشخوان مقابل دوستهاش ایستاد.

_ این چه سر و وضعیه بکهیون،اخرش همه ی مشتریام به خاطر تو دیگه این جا نمیاین.

اما بکهیون بیخیال فنجون قهوه رو مقابل خودش کشید و با ولع تیکه بزرگی از کیک رو خورد.

_کیونگ،میشه یکی از اون وافل های معروفت رو درست کنی،با این کیک سیر نمی شم.

کیونگسو سری از روی تاسف تکون داد و از پیشخوان دور شد تا به سفارش مشتری مهمش برسه و گوشزد های لازم رو به پسری که براش کار می کرد بکنه.

¤ϟϞ҂ 𝓕𝓐𝓛𝓢𝓔_ 𝓢𝓔𝓐𝓢𝓞𝓝2 ҂Ϟϟ¤Where stories live. Discover now