chapter2_ Part 9

297 92 25
                                    

انقدر احساس خستگی کرده بود که فقط کتش رو در آورده بود و با همون پیرهن و شلوار و کراواتش روی تخت دراز کشیده بود و دستش رو روی چشمهاش گذاشته بود..

چشمهاش که داشتن کم کم گرم می‌شدن که صدای آروم در اتاق رو شنید اما با خیال اینکه کیونگسو هیچ عکس العملی نشون نداد..بعد از چند لحظه تخت کمی بالا و پایین شد و بکهیون می تونست حضور کسی رو کاملا حس کنه، اون عطر آشنا تر از این حرفا بود و پوزخندی روی لبهای بکهیون نشوند و به آرومی دستش رو پایین آورد و چشمهاش رو باز کرد .

به محض باز کردن چشمهاش با چشمهای چانیولی مواجه شد که روش خیمه زده بود.

_ داری چی کار می کنی؟

اما سر چانیول بدون هیچ حرفی مسیرش رو به سمت گردن بکهیون منحرف کرد و بوسه ای رو روی شاهرگ بکهیون نشوند.و همون طور که زبونش رو روی گردن بکهیون می کشید سرش رو تا گوشش بالا آورد و زمزمه کرد.

+ می خوای یه خورده خوش بگزرونیم بیون بکهیون؟

لبخندی روی لبهای بکهیون نشست و با چشمهای خسته به چانیول نگاهی انداخت.و دستهاش رو بلند کرد و دور گردن چانیول حلقه کرد.

_ خیلی خستم پارک چانیول،بهتر نیست وقتمون رو جای بهتری بگزرونیم.

دستش به آرومی به سمت دکمه های پیرهن چانیول رفت و دونه دونه دکمه ها رو باز کرد و سر چانیول رو به سمت خودش کشید،می تونست صدای نفس های عمیق چانیول رو حس کنه،بکهیون به آرومی توی گوش چان زمزمه کرد.

_ مثلا توی وان..

چانیول که اصلا حال خوشی نداشت بوسه ای به گردن بکهیون زد.

+ البته..

و بعد از جاش بلند شد وبه سمت در اتاق رفت،لبخند از روی چهره ی بکهیون پاک شد و دستهاش رو دو طرف باز کرد و چشمهاش رو بست و زمزمه کرد.

_ ولی من واقعا خستم پارک چانیول...خیلی خیلی خسته...

چانیول به سمت حموم خونه‌ی بکهیون رفت و در پوش وان رو گذاشت و آب داغ رو توی وان باز کرد و از حموم خارج شد و به سمت بار کوچیک بکهیون رفت که مشروب هاش رو توی اون نگه می داشت و شراب گرون قیمتی رو همراه با دو گیلاس برداشت و به سمت حموم رفت، شراب دستش رو روی میز متحرک روی وان گذاشت و به سمت کمد توی حموم رفت و تا یکی از رایحه های مخصوص وان رو برداره و با دیدن رایحه ی مورد علاقه ی بکهیون که اکالیتوس و درخت چای بود اونو برداشت و داخل وان ریخت.

پیرهنی که بکهیون دکمه هاش رو باز کرده بود رو در آورد و تنها با یک شلوار به سمت اتاق بکهیون رفت، به محض ورود پسر مورد علاقشو دید که این بار طاق باز روی تخت خوابیده بود و چشمهاش رو بسته بود .لبخندی روی لبهای چانیول نشست و کنار بکهیون روی تخت نشست.بکهیون این بار چشمهای قرمز شدش رو باز کرد و چانیول رو کنار خودش دید.

¤ϟϞ҂ 𝓕𝓐𝓛𝓢𝓔_ 𝓢𝓔𝓐𝓢𝓞𝓝2 ҂Ϟϟ¤Where stories live. Discover now