chapter2- Part 10

276 95 25
                                    


بکهیون پشت کانتر نشسته بود و به دو صندلی روبه روش نگاهی انداخت،بعد از مدتها اولین باری بود که صبحانه رو تنهایی و با یک لیوان قهوه می گزروند.صدای در که بلند شد، نگاهی به ورودی سالن انداخت که کیونگسو با احتیاط وارد خونه می شد.نگاه کیونگسو متعجب روی بکهیون نشست.

_ فکر می کردم الان باید شرکت باشی؟

بکهیون لیوان قهوه اش رو بالا گرفت.

+ منتظر شما بودم.

کیونگسو آهی کشید و مستقیم به سمت یخچال رفت و وسایل مورد نظر برای درست کردن یک تست خارج کرد.

_ اگر من نباشم تو صبحونه نمی خوری؟

لبخندی روی لبهای بکهیون نشست.حق با کیونگسو بود،تمام سالهایی که با کیونگسو زندگی کرده بود ، اگر اون نبود صبحونه نخورده بود.به جز زمانی که با چانیول گزرونده بود..باز شدن در نگاه هر دو به سمت لوهان برگردوند.لوهان همون طور که به سمت اون دو نفر میومد نگاهش روی دستهای کیونگسو نشست.پس پاکت دستش رو روی کانتر گذاشت و کنار بکهیون نشست.

_ درست نکن، براش یه چیزی گرفتم.

پاکت رو به سمت بکهیون هل داد.لبخندی روی لبهای کیونگسو نشست و به سمت قهوه ساز رفت تا دوتا قهوه برای خودش و لوهان بریزه.

بکهیون نگاهی به پاکت انداخت و صبحانه ی مورد علاقش رو خارج کرد..

+ دیشب کدوم هتل بودی؟

لوهان متوجه‌ی تیکه‌ی کلام بکهیون شده بود پس تکیه اش رو به صندلی داد و قهوه ای که همون لحظه کیونگسو مقابلش گذاشت رو توی دستش گرفت.

_ کنار ساحل، توی ماشین جذاب تر از هتله..

کیونگسو روی صندلی روبه روی دو دوستش نشست و نگاهی به جفتشون انداخت که سعی می کردن چشمهاشون رو از هم بدزدن.

بکهیون که با تست های توی دستش بازی می کرد و هر از گاهی گاز کوچیکی از اونا رو میخورد و لوهان جرعه جرعه قهوه اش رو می نوشید..می دونست اگر سکوت کنه و حرفی نزنه،هر دو دوستش همین جوری ساکت میشینن پس تصمیم گرفت اول خودش حرف بزنه.

+ من از امشب با جونگین زندگی می کنم.

پریدن قهوه توی گلوی لوهان و تستی که از دست بکهیون افتاد،نشون می داد دوستاش اصلا توقع همچین چیزی رو نداشتن.لوهان همچنان داشت صرفه می زد و بکهیون که به خودش اومده بود چند ضربه ای به پشتش زد.و چند نفس عمیق کشید.

_ چی کار می کنی؟

+ دیشب پیش جونگین بودم و قرار بر این شد تا دوباره با هم زندگی کنیم.

لوهان که بهتر شده بود نگاهی به کیونگسو انداخت.

_کیونگ، داری اززندگی کردن با کیم جونگین صحبت می کنی.اون آدم همون کسیه که به تو آسیب زد.قرار بود ازش انتقام بگیری چون حس می کردی اون جوری حالت بهتر میشه نه اینکه باهاش زندگی کنی، هممون می دونیم که اون چقدر بهت آسیب زد.

¤ϟϞ҂ 𝓕𝓐𝓛𝓢𝓔_ 𝓢𝓔𝓐𝓢𝓞𝓝2 ҂Ϟϟ¤Where stories live. Discover now