کوک بعد از تماسش با یکی از خبرچین هاش توی اداره فقط به یه نقطه نامعلوم زل زده بود و داشت فکر میکرد حالا باید چه تصمیمی بگیره و از همه مهم تر چطور خبر هارو به جیمین بده .
حالا همه چیز پیچیده شده بود و بیشترین نگرانی کوکی در مورد جیمین بود ، کوکی تنها کسی بود که به جیمین نزدیک بود و خوب میدونست این ماموریت چقدر براش مهمه ، اون پسر با تصورات دیگه ای وارد این باند شده بود و هیچ چیز اون جور که میخواستن پیش نرفته بود و حتی نمیدونستن بخاطر این موضوع ناراحت باشن یا خوشحال
در هر صورتی که تصمیم میگرفتن باید به یکی از عزیزانشون پشت میکردن و این برای جیمین به معنی شکست بود .
البته کوک هم ، چنان راضی نبود ولی خب تکلیفش با دلش روشن بود و میدونست که نمیتونه کس دیگه ای به تهیونگ ترجیح بده ، البته کوک خیلی وقت بود که خودش یه جورایی از پلیس بودن جدا کرده بود و فقط بخاطر جیمین و خب بخاطر فراموش کردن تهیونگ دوباره سر کار برگشته بود و به مرخصی یک سالش پایان داده بود .کوک نفس عمیقی کشید و به سمت سالن اصلی راه افتاد تا جیمین پیدا کنه که اونو کنار جیهوپ درحالی که داشتن باهم کارت بازی میکردن پیدا کرد ،
جیمین با اخم بامزه و بچه گونه ای مدام از اینکه جیهوپ داره تقلب میکنه شکایت میکرد و شوگا هم کمی اونطرف تر داشت به جیهوپ چشم غره میرفت تا جیمین که به طرز عجیبی چند وقتی بود براش عزیز شده اذیت نکنه .کوک قدمی به جلو برداشت و درحالی که داشت به اون جمع کوچیک نزدیک میشد نگاهش روی جیمین ثابت نگه داشته بود و لرزش نامحسوس دست جیمین نشون میداد که اونهم متوجه حضورش شده ولی سعی داره با کوک چشم تو چشم نشه .
کوک صندلی خالی کنار کشید و کنار جیمین نشست و جیهوپ سرخوشانه کمی کارت به سمتش گرفت و ازش خواست که برای بازی بهشون ملحق بشه ولی کوک فقط با گفتن اینکه بازی بلد نیست درخواستش رد کرد و کلافه نگاهش به جای دیگه ای داد و کمی منتظر شد تا بازی اون دوتا تموم بشه و بتونه جیمین به جای خلوتی ببره و باهاش صحبت کنه .
جیهوپ صندلیش عقب کشید و گفت میره کمی قهوه درست بکنه و اون دونفر تنها گذاشت .
کوک دستش روی شونه جیمین گذاشت و با ملایمت صداش کرد ولی جیمین کمی خودش عقب کشید و انگار که اصلا صدای کوک نشنیده باشه دستش برای شوگا بلند کرد و با لبخند بزرگی بهش اشاره کرد بیاد پیششون .ج : شوگا میتونی بهم یکم حقه یاد بدی تا باهاش جیهوپ شکست بدم؟
شوگا بدون معطلی بهشون نزدیک شد و دسته کارت هارو از روی میز برداشت و جایی که جیهوپ چند دقیقه قبل نشسته بود نشست و با حوصله برای جیمین قوانین کارت بازی و توضیح داد و جیمین هم با دقت به حرف هاش گوش میداد و با کارت هایی که توی دستش بودن بازی میکرد
کوک با تعجب به جیمین نگاه کرد و به این فکر کرد که چرا باید اونو نادیده بگیره و با این فکر که کارش فقط اتفاقی بوده و جیمین الان واقعا دوست داره به کارت بازیش برسه خودش راضی کرد و همچنان منتظر اونجا نشست و چند بار دیگه سعی کرد با دخالت کردن توی بازی اون دوتا یه جوری با جیمین حرف بزنه که هر بار نادیده گرفته میشد .
YOU ARE READING
Beyond Love
Fanfictionفراتر از عشق ( پایان یافته ) کاپل ها : ویکوک ، یونمین ، نامجین ژانر : عاشقانه ، جنایی و پلیسی ، رومنس چیکار میکنید اگه یه روزی بفهمید تمام باور های شما اشتباه بوده ، بفهمید که ادمای زندگیتون اون کسی که وانمود میکردن نیستن و اون موقع از خودتون...