1

7.2K 941 113
                                    

قسمت اول:
«کراش جدید زدم»
____________________________

وارد محوطه دانشگاه شد و نگاهش رو در اطراف چرخوند و روی شخصی ثابت موند!

تابش ملایم خورشید روی پوست کاراملیش، انگشت های باد مابین موهاش، انگشت های کشیده ای که تلفن رو نگه داشته بود پسر رو مبهوت کرد و باعث شد چند ثانیه خیره به کراش جدیدش نگاه کنه و در آخر وقتی چشم تو چشم شدن سریع سمت کلاس حرکت کنه.

کلاهش رو دراورد و وارد کلاس شد.
با هیجان روی صندلیش نشست و گوشیش رو رو دراورد:

 با هیجان روی صندلیش نشست و گوشیش رو رو دراورد:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

توییت کرد و با لبخند به صفحه گوشیش خیره شد.
با نشستن شخصی کنارش اروم سرشو بالا برد و، بازهم!
با کراش جدیدش چشم تو چشم شد..
صبر کن، اونا توی یک کلاسن؟!

 صبر کن، اونا توی یک کلاسن؟!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+سلام.
_ا-اوه..سلام، اسمت چیه؟

دوست داشت اون لحظه خودشو دار بزنه!
یاد زمانی افتاد که مادرش میبردش پارک تا دوست پیدا کنه و اون فقط این جمله رو بلد بود:اسمت چیه؟
و مکالمه با شنیدن اسم اون شخص به پایان میرسید.

پسر لبخند زد شیرینی زد:«کیم تهیونگ،این کلاس رو باهمیم، میتونم شمارتو داشته باشم؟برای درس باید شماره یکی از همکلاسی هامو داشته باشم.»

پنیک، تنها کلمه توصیفی برای جونگ کوکِ اون لحظه بود.
چرا کوک یجوری رفتار میکرد انگار تاحالا با کسی حرف نزده؟
_ا-البته!

شمارشو داد و دوباره سرشو توی گوشیش فرو برد:

با وارد شدن استاد گوشیشو روی میز گذاشت و حواسشو کامل جمع کرد، البته برای مدت کوتاهی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

با وارد شدن استاد گوشیشو روی میز گذاشت و حواسشو کامل جمع کرد، البته برای مدت کوتاهی.
چون استاد اون، و کراش جدیدش رو داخل یک گروه گذاشت و گفت :«باهم روی پروژهٔ جدیدتون کار کنید!»
ولی جونگ کوک شنید:«روی کراش جدیدتون تمرکز کنید!»

سعی میکرد بین توضیح ها و ایده های تهیونگ حواسشو به دست ها و انگشت هاش نده و کامل درس رو گوش کنه.

بعد از چندین دقیقه طولانی، بالاخره استاد به قلب جونگ کوک رحم کرد و زمان استراحت داد.
هر دو با تلفن هاشون مشغول شدن:

 هر دو با تلفن هاشون مشغول شدن:

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بی توجه به هیونگی که تهدیدش کرد و اکانت عجیبی که بهش گفته بود خیلی کیوته گوشیش رو قفل کرد تا به ادامهٔ کلاس با "کراش جدید "برسه!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

بی توجه به هیونگی که تهدیدش کرد و اکانت عجیبی که بهش گفته بود خیلی کیوته گوشیش رو قفل کرد تا به ادامهٔ کلاس با
"کراش جدید "برسه!

____________________________________
🔸خدا شاهده اولین آیوییه که مینویسم به بزرگی خودتون ببخشید اگه بد بود👈🏻👉🏻

🔸پارتاش کوتاهه زود زود آپ میشه💗

🔸تمام سعیمو میکنم که لبخند روی لب هاتون بیارم(:

🔸بوس بای💅

Pink Heart 💗┆TK✔️Where stories live. Discover now