-1-

4K 252 11
                                    

*ته عزيزم اماده اي؟ اقاي مارك اومدن دنبالت .

-بله مامان ميشه فقط كراواتمو ببندي؟

مادر تهیونگ رو به روي پسرش ايستاد و شروع به بستن كراواتش كرد و بعد از إتمام كارش بوسه أي روي گونه پسر كاشت

*مواظب خودت باش پسرم تونستم ميام پيشت حتما

-نه مامي لازم نيست بيايي به بچه ها سپردم وسايلارو ببرن هتل ي سوييت اجاره كردم براي دوماه تا كاراي بازسازي خونه تموم شه .ساعت ٤ يكي مياد دنبالت اماده شو برو هتل باهاش .

*باشه عزيزم دوست دارم

تهیونگ بوسه أي روي پيشوني مادرش زد

-منم همينطور.

ته از خونه خارج شد و سمت ماشين رفت

-سلام مارك ظهرت بخير

~سلام ته ته ممنون ظهره توئم بخير ..استرس كه نداري؟

-اه ..يكم بعد از دو سال دوري از فنا اين اولين فن ميتينگمه .

~دركت ميكنم پسر .كتابت خوب فروش رفته ؟

-اره خداروشكر ٤ ميليون نسخه فروش داشت.

~اوه اين واقعا عاليه

-اره ..خبر نداري تا ساعت چند هست؟

~نه چون تعداد خيلي زياده امكان داره تا شب طول بكشه

-خوشحالم كه فنام هستن

مارك لبخندي زد و پاشو بيشتر روي گاز فشار داد

( نيم ساعت بعد)

~موفق باشي برگشتني بيام دنبالت؟

-نه هتلمون به اينجا نزديكه پياده ميرم

~باشه پس مواظب خودت باش

-توئم همينطور .

ته از ماشين پياده شد و سمت كتاب فروشي رفت كه قرار بود فن ميتينگش اونجا باشه .با ديدن صاحب كتاب فروشي تعظيمي بهش كرد و پشت ميز نشست .بعد از پنج دقيقه صفي طولاني راه افتاده بود و ته ديگه وقت سرخاروندن نداشت .

(٤ ساعت بعد )

ته اخرين كتاب رو هم امضا كرد و بعد از لبخندي كه به دختر زد دره خودكارو بست و نفسي كشيد

-اوه چقدر سخت بود .

نرمشي به گردنش داد و از جاش بلند شد

-حس ميكنم پايي برام نمونده .

با ديدن اقاي كيم تعظيمي كرد

-كس ديگه أي نمونده من ديگ با اجازتون ميرم

^حتما پسرم .فقط قبلش ميشه يه عكس باهم بگيريم كه من بزنم رو بورده مغازه؟

-بله حتما

تهیونگ گوشيه اقاي كيمو گرفت و چندتا سلفي گرفت و گوشيو بهش برگردوند .نزديك در بود كه پسري با شال و كلاه قرمز با نفس نفس وارد شد و كتاب ته ام دستش بود

+ببخشيدد من..من..(نفسي كشيد) دنبال کیم تهیونگ.

-منم..

+ببخشيد ميدونم از زمان فن ميتينگ گذشته ميشه اينو امضاش كنيد؟

پسر نزديك تر اومد و با پايين كشيدن شال گردنش صورتشو به نمايش گذاشت و ته حس كرد پروانه ها دارن كل بدنشو قلقلك ميدن

+ب..ببخشيد اقا ...عذرميخوام من سركار بودم ..

-اسمت ..اسمت چيه؟

+جونگ کوک..

ته صفحه اول كتاب نوشت

(براي جونگ کوک عزيزم

خوشحالم كه كلماتم براي تو ارزش داره اينو براي تو مينويسم

براي چند لحظه چشم هايي را ديدم كه با ديدن من برق ميزد

نميدانم اين برق قلبش بود يا چشمانش !

اميدوارم هميشه موفق باشي <3 )

كتابو با لبخند بست و تحويل کوک داد

-بفرماييد

کوکی كتابو با لبخند گرفت و تعظيمي كرد

+ممنونم خيلي خيلي ممنونم

سمت در پا تند كرد و ناپديد شد .تهیونگ با سرعت پشتش رفت ولي نتونست ردي از کوک پيدا كنه براي همين تصميم گرفت سمت هتل بره .

(٤٥ دقيقه بعد )

-سلام کیم تهیونگ هستم .

^اوه سلام اقاي کیم بفرماييد كارت سوييتتون ..طبقه ١٤ مستقيم بريد اون سوييت براي شماست .

-ممنونم

.
.
.
.
.
سلام خوشگلای من ♥️
امیدوارم دوسش داشته باشین♥️

The writer ✍️🏻Where stories live. Discover now